ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۴۶ - چرا چو شمع نسوزم؟
چرا ز غصه شب و روز، زار زار نگریم؟
ز گردش فلک و، جور روزگار نگریم
بهار آل پیمبر ز جور چرخ خزان شد
چرا ز هر مژه چون ابر نوبهار نگریم؟
چرا چو نی، به شهیدان نینوا نخروشم؟
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۴۷ - کشتهٔ غریب
ای در عزات خالق اکبر، گریسته
جبریل پیک ایزد داور گریسته
در ماتم تو ای شه اقلیم عاشقی!
جد گرامی تو پیمبر گریسته
تنها همین نه جد تو در ماتمت گریست
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۴۸ - مظلوم کربلا
چشمی که در عزای شه کربلا گریست
کم نوریش مباد که به اله به جا گریست
گریان در این عزا نه همین چشم ما وتوست
زین ماجرا فرشتهٔ عرش علا گریست
در این عزا که هست عزادارمصطفی
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۴۹ - مرآت خدا
ای قتیلی که به خون غرقه ز شمشیر جفایی
وی شهیدی که بریده ز بدن سر ز قفایی
سر بریده ز تن از جور لعینان به چه جرمی
به چه تقصیر گرفتار به صد رنج و بلایی
زینت دوش نبی بودی و نور دل زهرا
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۵۰ - آتش داغ
« ای که با مهر تو آب و گلم آمیخته شد!
شور از آتش داغت به دلم ریخته شد »
ای شهیدی که شدی کشته لب آب روان
تشنه لب خون ز گلویت به زمین ریخته شد
خاک شد تربت و مسجود خلایق گردید
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۵۱ - نقطهٔ پرگار
تو نور چشم احمد مختاری ای حسین
آرام جان حیدرکراری ای حسین
تو گوشوار عرش خداوند اکبری
دریای صبر را در شهواری ای حسین
این سقف بی ستون، که سپهرش نهند نام
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۵۲ - داغ جهانسوز
ای حسین ای علم افراشته بر قلهٔ نور
ای که عشق تو فکنده به سر عالم شور
تو چه کردی که لب تشنه بریدند سرت
خورد کردند تن نازکت از سم ستور
تو شدی کشته لب تشنه و، از کشتن تو
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۵۳ - لوای ماتم
ای کشته ای که مقتل تو دشت کربلاست!
وی تشنه ای که خون تو را خونبها خداست
بگذشته قرن ها ز زمان شهادتت
اما لوای ماتم تو ابد بپاست
گریم به پیکر تو که افتاده بر زمین
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۵۴ - دجلهٔ زلال
ای گوشوار عرش خداوند ذوالجلال
ای منبع مروت وای معدن کمال!
ای با غم و مصیبت دور زمانه جفت
ای درمقام صبر و رضا طاق وبی همال!
آدم به باغ خلد بود از غمت ملول
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۵۵ - اهل حرم
شاهی که بود آینهٔ حسن ذوالجلال
صاحب عزای اوست خداوند لایزال
درکربلا ز خنجر بیداد، شد قتیل
صد پاره اوفتاد تنش در صف قتال
شمر از قفا برید سرش را ولی نریخت
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۵۶ - صدای العطش
از چیست؟ بانگ ناله، به ارض و سما هنوز
وز چیست؟ شور و ولوله در ماسوی هنوز
بگذشته قرن ها ز غم کشتن حسین
باشد لوای ماتم آن شه بپا هنوز
از قتل پور فاطمه بگذشته سال ها
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۵۷ - شراره آه دل
دلم ز ماریه عزم سفر نکرده هنوز
هوای شهر و دیار دگر نکرد هنوز
خیال می کشدم گه به شام و، گه به حجاز
ولی ز ماریه قطع نظر نکرده هنوز
به اهل بیت پیمبر مگر که مر شریر
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۵۸ - سرخی افق
ز چیست شور و فغان در جهان بپاست هنوز؟
خروش و ولوله در عرش کبریاست هنوز
ز قتل سبط نبی قرن ها گذشته ولی
لوای ماتم جانسوز او به پاست هنوز
عزای سبط پیمبر کجا شود منسوخ
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۵۹ - شفیع روز قیامت
«یکدم دلم رها ز غم لاله ها نشد»
«جز خون دل، ز دیده به دامان ما نشد »
ای روز گار، در عجبم کز عناد تو
یک تن نشد که خستهٔ رنج و عنا نشد
روزی نشد شب و، شبی از گردش تو روز
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۶۰ - حدیث تشنگی
چو در کرب و بلا سبط نبی بی یار و یاور شد
سرش از تن جدا از خنجر شمر ستمگر شد
تنی کز روشنی روشن تر از در و گهر بودی
زخون حنجرش رنگین تر از یاقوت احمر شد
زطوفان حوادث، سر نگون شد کشتی عمرش
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۶۱ - سیلاب اشک
ای دل! بیا که ناله و آه و فغان کنیم
سیلاب اشک، از مژه بر رخ روان کنیم
گاهی زنیم بر سر و،گه جامه بردریم
گه آشکار گریه و، گاهی نهان کنیم
یاد آوریم واقعهٔ دشت کربلا
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۶۲ - صدف دیده
در خانه ای که بزم مصیبت بپا شود
دولت نصیب صاحب بزم عزا شود
هر مرد و زن که گریه کند در غم حسین
فارغ ز هول پرسش روز جزا شود
هر قطره اشک، کز صدف دیده ای چکد
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۶۳ - اشک روان
تا به کی بتوان نهفت اندر دل، این راز نهان را
چند اندر دیده پنهان دارم این اشک روان را
آتشی در سینه ام پنهان بود کز شعلهٔ او
گر کشم آهی ز دل، یکسر بسوزاند جهان را
یارب این آتش که پنهان دارمش در لوح سینه
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۶۴ - مشک تتار
بر مشامم بوی یار آشنا آید همی
یا که از طرف چمن، باد صبا آید همی
بوی ناف آهوی چین است یا مشک تتار
یا که بوی خاک دشت کربلا آید همی
گر به دقت بنگری از خاک دشت کربلا
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۶۵ - صاحب عزا
به بزم ماتم سبط نبی باشد خدا حاضر
در آن ماتم سرا باشد جناب مصطفی حاضر
بساط زیر پای مردم از بال ملک باشد
در آن بزمی که باشد شافع روز جزا حاضر
بود دور از مروت، با درونی شاد بنشستن
[...]