گنجور

 
ترکی شیرازی

ای قتیلی که به خون غرقه ز شمشیر جفایی

وی شهیدی که بریده ز بدن سر ز قفایی

سر بریده ز تن از جور لعینان به چه جرمی

به چه تقصیر گرفتار به صد رنج و بلایی

زینت دوش نبی بودی و نور دل زهرا

پایمال از سم اسبان مخالف تو چرایی؟

در عراق آمدی از ملک حجاز ای شه خوبان

باشکوه و عظمت بود تو را فر همایی

قاسمی داشتی و عونی و عباس رشیدی

اکبری داشتی و اصغر فرخنده‌لقایی

همرهانت همه گشتند شهید از دم خنجر

هر یکی با تن صد چاک فتادند به جایی

اکبرت سرخ شد از خون رخ چون بدر منیرش

قاسم از خون سر خویش به کف بست حنایی

اوفتادی به روی خاک زمین چون ز سر زین

آسمان اشک‌فشان گشت و به پا کرد عزایی

ای حسین ای که شدی کشته ز شمشیر مخالف

ای که سالاری و سر حلقهٔ خیل شهدایی

خون‌بهای تو خدا گشت که در عالم معنا

هم تو مرآت خدا هستی و هم خون خدایی

روز و شب عابد بیمار تو در کنج خرابه

داشت از لخت دل و اشک دوایی و غذایی

نظری جانب «ترکی» ز ره لطف و کرم کن

جز در مرحمت تو نبرد راه به جایی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی

نروم جز به همان ره که توام راه نمایی

همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم

همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

تو زن و جفت نداری تو خور و خفت نداری

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

تو چه ترکی تو چه ترکی که به رخ فرّ همایی

ز منت شرم نیاید که به من رخ ننمائی

من بیچاره مسکین که به هجر تو اسیرم

تو خودم باز نپرسی که تو چونی و کجائی

چه شکایت کنم از تو که تو خود نیک شناسی

[...]

مولانا

مکن ای دوست نشاید که بخوانند و نیایی

و اگر نیز بیایی بروی زود نپایی

هله ای دیده و نورم گه آن شد که بشورم

پی موسی تو طورم شدی از طور کجایی

اگرم خصم بخندد و گرم شحنه ببندد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم

باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه

[...]

اوحدی

گر چه در کوی وفا جا نگرفتی و سرایی

ما نبردیم ز کوی طلبت رخت به جایی

بس خطا بود نگه باز نکردن که گذشتی

مکن اینها، که نکردیم نگاهت به خطایی

بر تن این سر شب و روز از هوس پای تو دارم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه