تا به کی بتوان نهفت اندر دل، این راز نهان را
چند اندر دیده پنهان دارم این اشک روان را
آتشی در سینه ام پنهان بود کز شعلهٔ او
گر کشم آهی ز دل، یکسر بسوزاند جهان را
یارب این آتش که پنهان دارمش در لوح سینه
گر برافروزد بسوزد بند بند استخوان را
به که یاد آرم ز دشت کربلا و کشته گانش
وز فغان و ناله، پر سازم زمین و آسمان را
یاد آرم تشنگی های حسین و اهل بیتش
وز دو چشم خود روان سازم شط اشک روان را
در نظر آرم به خون غلتیدن رعنا جوانان
آن چنان گریم که سوزانم، دل پیر و جوان را
بر حسین از کین جفایی شد که نتوان شرح دادن
ظلم و جور شمر گویم، یا جفای ساربان را
آه از آن دم کز جفا اهریمنی ببرید از کین
بهر یک انگشتر، انگشت سلیمان زمان را
تا ز خون شد ارغوانی، سنبل گیسوی اکبر
در چمن دیگر نخواهم برد نام ارغوان را
آه از آن دم که لیلا از غم مرگ جوانش
همچو حال خود پریشان کرد جعد گیسوان را
آه از آن دم که زینب بر سر نعش برادر
ز آسمان دیدهٔ خود ریخت بر مه اختران را
گفت ای جان برادر! با تن تنها چه سازم؟
چون کنم آرام، از آهنگ محنت کودکان را
خصم هر دم می زند بر کودکانت تازیانه
رحم در دل نیست گویا این جنایت پیشگان را
تو به دشت کربلا ماندی کنار این شهیدان
من به راه شام میر کاروانم این زنان را
تو در این صحرا جوانان را مصاحب باش اما
من به شهر شام غمخواری کنم غمدیدگان را
من به راه شام باشم همسفر با شمر و خولی
توبه کوفه تا ابد همسایگی کن کوفیان را
ای فلک اف بر تو بادا چون ز داس کینه کندی
ریشهٔ ذریهٔ پیغمبر آخر زمان را
شعر «ترکی» گرچه نبود قابل شاه شهیدان
لیک چون آتش بسوزاند قلوب شیعیان را
این رثا را گر بخواند ذاکری با اشک دیده
بشنوند بی شک صدای گریهٔ کروبیان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به مظلومیت و جانفشانی امام حسین (ع) و واقعه کربلا اشاره میکند. او از درد و آتش درون خود سخن میگوید که ناشی از یادآوری تشنگی حسین و فراق اهل بیت اوست. احساسات عمیق و غمانگیزی را درباره مصائب امام حسین و اهل بیتش بیان کرده و گریه و نالهاش را در برابر ظلم و جفایاتی که بر آنها رفته است ابراز میکند.
شاعر یادآور میشود که چگونه خاندان حسین در دشت کربلا به شهادت رسیدند و او نمیتواند اشکهای خود را پنهان کند. همچنین به غم و درد زینب و دیگران پس از واقعه اشاره میکند و در نهایت، تاسف خود را از ظلمی که بر نسل پیامبر اسلام رفته است ابراز میدارد. این شعر به خوبی نشاندهنده عواطف شیعیان و احساسات مذهبی آنها نسبت به عاشورا و کربلاست.
هوش مصنوعی: چند مدت میتوانم در دل این راز پنهان را نگه دارم؟ این اشکهای روان را چقدر بیشتر در چشمانم مخفی کنم؟
هوش مصنوعی: در درون من آتشی نهفته است که اگر از دل به آهی بزنم، به قدری سوزاننده است که تمام جهان را به آتش خواهد کشید.
هوش مصنوعی: بار خدایا، این آتشی که در دل و درونم پنهان کردهام، اگر شعلهور شود، تمام وجودم و استخوانهایم را خواهد سوزاند.
هوش مصنوعی: به چه کسی اشاره کنم از دشت کربلا و شهیدانش؟ صدای فریاد و ناله آنها را به حدی بلند میکنم که زمین و آسمان را پر کند.
هوش مصنوعی: یاد میکنم از تشنگی حسین و خانوادهاش و از چشمانم اشکهای فراوانی میریزم.
هوش مصنوعی: تصور میکنم جوانان زیبایی که به خون غلتیدهاند، آنقدر اشک میریزم که دل همه را، چه پیر و چه جوان، به آتش بکشم.
هوش مصنوعی: بر حسین ظلم و ستمی واقع شد که نمیتوان آن را به خوبی توضیح داد و یا به بیرحمی کارواندار اشاره کرد.
هوش مصنوعی: ای کاش آن لحظهای که از ظلم و ستم شیطانی، انگشت سلیمان را به خاطر یک انگشتر قطع کردند، فراموش شود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که این گل ارغوانی از خون سرخ رنگ شود، دیگر نام ارغوان را برای سنبل گیسوی اکبر در چمن نخواهم برد.
هوش مصنوعی: زمانی که لیلا به خاطر مرگ جوانش دچار درد و اندوه شد، موهایش را به حالت پریشانی درآورد و حالتی نرم و آشفته به خود گرفت.
هوش مصنوعی: ای کاش در آن لحظه که زینب بر سر پیکر برادرش ایستاد، اشکهایش همچون باران بر ستارهها بریزد.
هوش مصنوعی: برادر عزیزم، با این جسم تنها چه کار میتوانم بکنم؟ چگونه میتوانم آرامش بیابم وقتی که صدای درد و رنج کودکان به گوش میرسد؟
هوش مصنوعی: هر لحظه دشمن بر فرزندان تو ضربه میزند و ظاهراً در دل این افراد جنایتکار رحم و مروتی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تو در دشت کربلا کنار شهیدان ماندهای و من در حال حرکت به سمت شام هستم با این زنان که در همراهیام هستند.
هوش مصنوعی: تو در این دشت با جوانان دوستی کن، اما من در شهر شام به غم و اندوه دیدگان رسیدگی میکنم.
هوش مصنوعی: من در مسیر شام هستم و همسفرانی چون شمر و خولی دارم، اما تا ابد در کوفه زندگی میکنم و در کنار کوفیان باقی میمانم.
هوش مصنوعی: ای آسمان، بر تو افسوس باد که مانند داس کینه، ریشه نسل پیامبر آخرالزمان را بریدی.
هوش مصنوعی: شعر «ترکی» اگرچه به اندازهی قابل توجهی برای شاه شهیدان ارزش نداشت، اما توانست مانند آتش دلهای شیعیان را بسوزاند.
هوش مصنوعی: اگر ذاکری این مرثیه را با اشک و گریه بخواند، بدون شک صدای گریهٔ فرشتگان را میشنود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو بگشاید نگار من دو بادام و دو مرجان را
بدین نازان کند دل را بدان رنجان کند جان را
من و جانان به جان و دل فرو بستیم بازاری
که جانان دل مرا داده است من جان داده جانان را
چو نار کفته دارم دل بنار تفته آگنده
[...]
چو عاشق شد دل و جانم رخ و زلفین جانان را
دل و جان را خطرنبود دل این را باد و جان آنرا
من از جانان دل و دین را به حیلت چون نگه دارم
که ایزد بر دل و جانم مسلط کرد جانان را
نگارینی که چون بینی لب و دندان شیرینش
[...]
زهی سر بر خط فرمان تو افلاک و ارکان را
چوچابک دست معماری است لطفت عالم جان را
ز ابر طبع لولوء بخش و باد لطف تو بوده
بروز مفلسی بنشانده ی دریا و عمان را
تو کوه گوهری در ذات و من هرگز ندانستم
[...]
رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را
فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را
چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان
به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را
بدم بیعشق گمراهی درآمد عشق ناگاهی
[...]
گه از می تلخ میکن آن دو لعل شکرافشان را
که تا هر کس به گستاخی نبیند آن گلستان را
کنم دعوی عشق یار و آنگه زو وفا جویم
زهی عشق ار به رشوت دوست خواهم داشتن آن را
بران تا زودتر زان شعله خاکستر شود جانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.