گنجور

 
ترکی شیرازی

ز چیست شور و فغان در جهان بپاست هنوز؟

خروش و ولوله در عرش کبریاست هنوز

ز قتل سبط نبی قرن ها گذشته ولی

لوای ماتم جانسوز او به پاست هنوز

عزای سبط پیمبر کجا شود منسوخ

به هر کجا نگرم مجلس عزاست هنوز

برهنه سر، ز چه رو سر زند ز مشرق شمس

سر بریده مگر روی نیزه هاست هنوز

ز چیست جامهٔ نیلی سپهر را در بر؟

مگر عزای گل باغ مصطفی ست هنوز

ز سمت کرب وبلا سرخی افق از چیست؟

مگر به روی زمین، خون کشته هاست هنوز

چه آتشی ست که دل های خلق کرده کباب

مگر که شعلهٔ آتش، به خیمه هاست هنوز

بود ز خلد سوی کوفه دیدهٔ زهرا

تنور خانهٔ خولی، مگر به جاست هنوز

صدای نالهٔ زینب به گوش می آید

مگر که شمر، به صحرای کربلاست هنوز

رسد نوای جگر سوز غم، به گوش جهان

مگر نوای یتیمان، به نینواست هنوز

ز بانگ نالهٔ طفلان داغدار حسین

فضای گنبد گردون، پر از صداست هنوز

از آن زمان که پیاده دویده در ره شام

مگر رقیه گرفتار خار پاست هنوز؟

به طشت زر، سر سلطان دین و چوب یزید

مگر که با لب و دندانش آشناست هنوز؟

عزای آنکه عزادار او خدا باشد

زیاد کس نرود بین عزا بپاست هنوز