گنجور

 
ترکی شیرازی

شاهی که بود آینهٔ حسن ذوالجلال

صاحب عزای اوست خداوند لایزال

درکربلا ز خنجر بیداد، شد قتیل

صد پاره اوفتاد تنش در صف قتال

شمر از قفا برید سرش را ولی نریخت

یک جرعه آب، بر لبش از چشمهٔ زلال

جسمی که بود زینت آغوش مصطفی

شد از سم ستور، در آن دشت پایمال

در داغداشت عشق، ز جور حرامیان

گردید یا رب از چه سبب خون او حلال

آتش ز راه کین، به سراپرده اش زدند

آنان که بوده اند ستمکار و بدسگال

اهل حرم شدند گریزان ز هر طرف

زن های سال خورده و، طفلان خردسال

در آن میان سکینه مظلومه دخترش

پیوسته بود وا ابتایش زبان حال

«ترکی» حدیث شاه شهید و شهادتش

تا روز رستخیز، نخواهد شد از خیال

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode