شاهی که بود آینهٔ حسن ذوالجلال
صاحب عزای اوست خداوند لایزال
درکربلا ز خنجر بیداد، شد قتیل
صد پاره اوفتاد تنش در صف قتال
شمر از قفا برید سرش را ولی نریخت
یک جرعه آب، بر لبش از چشمهٔ زلال
جسمی که بود زینت آغوش مصطفی
شد از سم ستور، در آن دشت پایمال
در داغداشت عشق، ز جور حرامیان
گردید یا رب از چه سبب خون او حلال
آتش ز راه کین، به سراپرده اش زدند
آنان که بوده اند ستمکار و بدسگال
اهل حرم شدند گریزان ز هر طرف
زن های سال خورده و، طفلان خردسال
در آن میان سکینه مظلومه دخترش
پیوسته بود وا ابتایش زبان حال
«ترکی» حدیث شاه شهید و شهادتش
تا روز رستخیز، نخواهد شد از خیال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاها هزار سال بعزّ اندرون بزی
وانگه هزار سال بملک اندون ببال
ای اختیار ایزد دادار ذوالجلال
تاج از تو با شرف شد و تخت از تو با جمال
مسعود شهریاری کز فر عدل تو
بر ملک روزگار چو نام تو شد به فال
کرده نهال جاه تو را دست مملکت
[...]
هست از سفال جامه سیکی برآمده
اندر سفال جامه سیکی بود حلال
نی نی نه نه نه نی نه نی نی به هیچ وقت
لا لا لا لا لل لا لا لا لا به هیچ حال
توحید لایزال نیاید چو در مقال
روشن کنم ضمیر به توحید ذوالجلال
ترجیع کن که آمد یک جام مال مال
جان نعره میزند که بیا چاشنی حلال
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.