گنجور

 
ترکی شیرازی

ای حسین ای علم افراشته بر قلهٔ نور

ای که عشق تو فکنده به سر عالم شور

تو چه کردی که لب تشنه بریدند سرت

خورد کردند تن نازکت از سم ستور

تو شدی کشته لب تشنه و، از کشتن تو

شده غمناک جهانی و، گروهی مسرور

سر پرنور تو ای کشتهٔ بی جرم و گناه

گاه بر نیزه عیان، گاه نهان شد به تنور

یثرب از قتل تو گردید ز بنیاد خراب

شام ویران شده از کشتن تو شد معمور

نوجوانان تو را سر ببریدند به جبر

اهل بیت تو سوی شام کشیدند به زور

عابدت را بنهادند به گردن زنجیر

با وجودی که بدی پیکر پاکش رنجور

بر سر نعش به خون خفتهٔ تو زینب گفت

برد از دیدهٔ من داغ جهانسوز تو نور

آفتاب رخت از مشرق نی، شد چو عیان

تیره شد روز من زار، چو شام دیجور

ظلم هایی که به اولاد علی کرد یزید

«ترکیا» تا به صف حشر، نگردد مستور

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سوزنی سمرقندی

تا که چشمه خورشید ضیا باشد و نور

چشم بد باد در ایام ضیاء الدین دور

دل او تا نشود خالی فردوس از هور

بیکی لحظه مبادا شده خالی ز سرور

سعدی

به فلک می‌رسد از روی چو خورشید تو نور

قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور

آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد

بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور

حور فردا که چنین روی بهشتی بیند

[...]

همام تبریزی

آفتابی و ز مهرت همه دل‌ها محرور

چشم روشن بود آن را که تو باشی منظور

قربتت نیست میسر به نظر خرسندم

همه مردم نگرانند به خورشید از دور

انتظار نظرم پرده صبرم بدرید

[...]

حکیم نزاری

هرگزم عشق نشد از سرِ پُر سودا دور

عشق از مشعلۀ نار برانگیزد نور

من نه بر قاعدۀ عقل و خرد سیر کنم

که منم شیفته و شیفته باشد معذور

طاقتِ نورِ تجلّی و چو من مسکینی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
ابن یمین

دوش با خود نفسی مصلحت دنیا را

میزدم هندسه ئی در بدو در نیک امور

گاه میساختمی بر که و حوضی که در او

جز بکشتی نکند خیل خیالات عبور

گه بصحرای هوس از پی نظار گیان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه