گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۳ - در وصف بهار و مدح شهریار

 

نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز

می خوشبوی فزار آور و بربط بنواز

ای بلنداختر نام‌آور، تا چند به کاخ

سوی باغ آی که آمد گه نوروز فراز

بوستان عود همی‌سوزد، تیمار بسوز

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۴ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

 

عاشقا رو دیده از سنگ و دل از فولاد ساز

کز سوی دیگر برآمد عشقباز آن یار باز

عشق بازیدن، چنان شطرنج بازیدن بود

عاشقی کردن نیاری دست سوی او میاز

دل به جای شاه باشد وین دگر اندام‌ها

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۵ - در مدح خواجه احمد عبدالصمد وزیر سلطان مسعود

 

آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز

کامگارا! کار گیتی تازه از سر گیر باز

لالهٔ خودروی شد چون روی بترویان بدیع

سنبل اندر پیش لاله چون سر زلف دراز

شاخ گل شطرنج سیمین و عقیقین گشته است

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۶ - در مدح خواجه ابوالعباس

 

بیار ساقی زرین نبید و سیمین کاس

به باده حرمت و قدر بهار را بشناس

نبید خور که به نوروز هر که می نخورد

نه از گروه کرامست و نز عداد اناس

نگاه کن که به نوروز چون شده‌ست جهان

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۷ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

 

سمنبوی آن سر زلفش که مشکین کرد آفاقش

عجب نی ارتبت گردد ز روی شوق مشتاقش

دو مار افسای عینینش دو مارستند زلفینش

که هم مارست مار افسای و هم زهرست تریاقش

به خواب اندر سحرگاهان خیالش را به بردارم

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۸ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

 

ای خداوند خراسان و شهنشاه عراق

ای به مردی و به شاهی برده از شاهان سباق

ای سپاهت را سپاهان رایتت را ری مکان

ای ز ایران تا به توران بندگانت را وثاق

ای جهان را تازه کرده رسم و آیین پدر

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۹ - در مدح اسپهبد

 

بینی آن ترکی که او چون برزند بر چنگ، چنگ

از دل ابدال بگریزد به صد فرسنگ، سنگ

بگسلد بر اسب عشق عاشقان بر تنگ صبر

چون کشد بر اسب خویش از موی اسب او تنگ تنگ

چنگ او در چنگ او همچون خمیده عاشقی

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۰

 

نوبهار از خوید و گل‌آراست گیتی رنگ رنگ

ارغوانی گشت خاک و پرنیانی گشت سنگ

گل شکفت و لاله بنمود از نقاب سرخ روی

آن ز عنبر برد بوی و این ز گوهر برد رنگ

شاخ بادام از شکوفه لعبتی شد آزری

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۱

 

شبی دراز، می سرخ من گرفته به چنگ

میی بسان عقیق و گداخته چون زنگ

به دست راست شراب و به دست چپ زلفین

همی‌خوریم و همی بوسه می‌دهیم به دنگ

نبیذ و بوسه تو دانی همی چه نیک بود

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۲ - در مدح وزیر سلطان مسعود غزنوی

 

الا یا خیمگی! خیمه فروهل

که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل

تبیره زن بزد طبل نخستین

شتربانان همی‌بندند محمل

نماز شام نزدیکست و امشب

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۳

 

می ده پسرا! برگل، گل چون مل و مل چون گل

خوشبوی ملی چون گل، خودروی گلی چون مل

مل رفت به سوی گل، گل رفت به سوی مل

گل بوی ربود از مل، مل رنگ ربود از گل

در زیر گل خیری آن به که قدح گیری

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۴ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

 

آمد نوروز ماه با گل سوری به هم

بادهٔ سوری بگیر، بر گل سوری بچم

زلف بنفشه ببوی، لعل خجسته ببوس

دست چغانه بگیر، پیش چمانه به خم

از پسر نردباز داو گران بر به نرد

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۵

 

خیز بترویا! تا مجلس زی سبزه بریم

که جهان تازه شد و ما ز جهان تازه‌تریم

بر بنفشه بنشینیم و پریشیم خطت

تا به دو دست و به دو پای بنفشه سپریم

چون قدح گیریم از چرخ دو بیتی شنویم

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۶

 

ای دل چو هست حاصل کار جهان عدم

بر دل منه ز بهر جهان هیچ بار غم

افکنده همچو سفره مباش از برای نان

همچون تنور گرم مشو از پی شکم

تو مست خواب غفلتی و از برای تو

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۷

 

ای بت زنجیر جعد، ای آفتاب نیکوان

طلعت خورشید داری، قامت فردوسیان

نافرید ایزد زخوبان جهان چون تو کسی

دلربا و دلفریب و دلنواز و دلستان

گرت خوانم ماه، ماهی، ورت خوانم سرو،سرو

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۸ - در مدح منوچهربن قابوس

 

برآمد ز کوه ابر مازندران

چو مار شکنجی و ماز اندر آن

بسان یکی زنگی حامله

شکم کرده هنگام زادن گران

همی‌زاد این دختر بر سپید

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۹ - در وصف شراب فرماید

 

ای باده! فدای تو همه جان و تن من

کز بیخ بکندی ز دل من حزن من

خوبست مرا کار به هر جا که تو باشی

بیداری من با تو خوشست و وسن من

با تست همه انس دل و کام حیاتم

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۰ - در لغز شمع و مدح حکیم عنصری

 

ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن

جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن

هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند

گویی اندر روح تو مضمر همی‌گردد بدن

گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۱ - در مدح علی‌بن محمد

 

شبی گیسو فروهشته به دامن

پلاسین معجر و قیرینه گرزن

بکردار زنی زنگی که هرشب

بزاید کودکی بلغاری آن زن

کنون شویش بمرد و گشت فرتوت

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۲ - در شکایت از حسودان و دشمنان خود می‌فرماید

 

حاسدان بر من حسد کردند و من فردم چنین

داد مظلومان بده ای عز میر مؤمنین

شیر نر تنها بود هرجا و خوکان جفت‌جفت

ما همه جفتیم و فردست ایزد دادآفرین

حاسدم بر من همی پیشی کند، این زو خطاست

[...]

منوچهری
 
 
۱
۵۹
۶۰
۶۱
۶۲
۶۳
۳۷۳