ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن
جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن
هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند
گویی اندر روح تو مضمر همیگردد بدن
گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب
ور نیی عاشق، چرا گریی همی بر خویشتن
کوکبی آری ولیکن آسمان تست موم
عاشقی آری، ولیکن هست معشوقت لگن
پیرهن در زیر تنپوشی و پوشد هر کسی
پیرهن بر تن، تو تن پوشی همی بر پیرهن
چون بمیری آتش اندر تو رسد زنده شوی
چون شوی بیمار، بهتر گردی از گردن زدن
تا همیخندی، همیگریی و این بس نادر است
هم تو معشوقی و عاشق، هم بتی و هم شمن
بشکفی بی نوبهار و پژمری بیمهرگان
بگریی بیدیدگان و باز خندی بیدهن
تو مرا مانی و من هم مر ترا مانم همی
دشمن خویشیم هر دو دوستدار انجمن
خویشتن سوزیم هر دو، بر مراد دوستان
دوستان در راحتند از ما و ما اندر حزن
هر دو گریانیم و هر دو زرد و هر دو در گداز
هر دو سوزانیم و هر دو فرد و هر دو ممتحن
آنچه من در دل نهادم، بر سرت بینم همی
وانچه تو بر سر نهادی در دلم دارد وطن
اشک تو چون در که بگدازی و بر ریزی به زر
اشک من چون ریخته بر زر همی برگ سمن
روی تو چون شنبلید نوشکفته بامداد
وان من چون شنبلید پژمریده در چمن
رسم ناخفتن به روزست و من از بهر ترا
بی وسن باشم همه شب، روز باشم با وسن
از فراق روی تو گشتم، عدوی آفتاب
وز وصالت بر شب تاری شدستم مفتنن
من دگر یاران خود را آزمودم خاص و عام
نی یکیشان رازدار و نی وفااندر دو تن
رازدار من تویی، ای شمع یار من تویی
غمگسار من تویی من زان تو، تو زان من
تو همیتابی و من برتو همیخوانم به مهر
هر شبی تا روز دیوان ابوالقاسم حسن
اوستاد اوستادان زمانه عنصری
عنصرش بیعیب و دل بیغش و دینش بیفتن
شعر او چون طبع او: هم بیتکلف هم بدیع
طبع او چون شعر او: هم با ملاحت هم حسن
نعمت فردوس یک لفظ متینش را ثمر
«گنج بادآورد» یک بیت مدیحش را ثمن
تا همیخوانی تو اشعارش، همیخایی شکر
تا همیگویی تو ابیاتش، همیبویی سمن
حلم او چون کوه و اندر کوه او کهف امان
طبع او چون بحر و اندر بحر او در فطن
نظم او و لفظ او و ذوق او و وزن او
هر خطابش، هر عتابش هر مدیحش، هر سخن
گاه نظم و گاه نثر و گاه مدح و گاه هجو
روز جد و روز هزل و روز کلک و روز دن
در بار و مشکریز و نوش طبع و زهر فعل
جانفروز و دلگشا و غمزدا و لهوتن
کوجریر و کو فرزدق، کو زهیر و کو لبید
ربهٔ عجاج و دیک الجن و سیف ذویزن
کو حطیه، کوامیه، کو نصیب و کو کمیت
اخطل و بشار برد، آن شاعر اهل یمن
وز خراسان: بوشعیب و بوذر آن ترک کشی
وان ضریر پارسی، وان رودکی چنگزن
آن دو گرگانی و دو رازی و دو ولوالجی
سه سرخسی و سه کاندر سغد بوده مستکن
ابن هانی، ابن رومی، ابن معتز ابن بیض
دعبل و بوشیص و آن فاضل که بود اندر قرن
وان خجسته پنج شاعر کو، کجا بودندشان
عزه و عفرا و هند و میه و لیلی سکن
وان دو امرالقیس و آن دو طرفه، آن دو نابغه
وان دو حسان و سه اعشی وان سه حماد و سه زن
از بخارا پنج و پنج از مرو و پنج از بلخ باز
هفت نیشابوری و سه طوسی و سه بوالحسن
گو فراز آیند و شعر اوستادم بشنوند
تا غریزی روضه بینند و طبیعی نسترن
تا بر آن آثار شعر خویشتن گریند باز
نی برآثار و دیار و رسم و اطلال و دمن
او رسول مرسل این شاعران روزگار
شعر او فرقان و معنایش سر تا سر سنن
شعر او فردوس را ماند، که اندر شعر اوست
هر چه در فردوس ما را وعده کرده ذوالمنن
کوثرست الفاظ عذب او و معنی سلسبیل
ذرق او انهار خمر و وزنش انهار لبن
لذت انهار خمر اوست ما را بیحساب
راحت ارواح لطف اوست ما را بیشجن
از کف او جود خیزد وز دل او مردمی
از تبت مشک تبتی، وز عدن در عدن
وقت صلحش کس نداند مرغزن از مرغزار
وقت خشمش، کس نداند مرغزار از مرغزن
همتش آب و معالی ام و بیداری ولد
حکمتش عم و جلالت خال وهشیاری ختن
زین فروتر شاعران دعوی و زو معنی پدید
وین حکیمان دگر یک فن و او بسیار فن
از زغن هرگز نیاید فر اسب راهوار
گرچه باشد چون صهیل اسب آواز زغن
حبذا اسبی محجل مرکبی تازی نژاد
نعل او پروین نشان و سم او خارا شکن
بارکش چون گاومیش و بانگزن چون نره شیر
گامزن چون ژنده پیل و حمله بر چون کرگدن
یوز جست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک
ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن
چون زبانی اندر آتش، چون سلحفاة اندر آب
چون نعایم دربیابان، چون بهایم در قرن
رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام
شخ نورد و راهجوی و سیل بر و کوهکن
پشت او و پای او و گوش او و گردنش
چون کمان و چون رماح و چون سنان و چون مجن
بر شود بر بارهٔ سنگین، چو سنگ منجنیق
در رود در قعر وادی چون به چاه اندر، شطن
بر طراز آخته پویه کند چون عنکبوت
بربدستی جای بر، جولان کند چون بابزن
رخش با او لاغر و شبدیز با او کندرو
ورد با او ارجل و یحموم با او اژکهن
اینچنین اسبی تواند برد بیرون مرمرا
از چنین وادی، ز قاعی سهمناک و نیشزن
از تبش گشته غدیرش همچو چشم اعمشان
وز عطش گشته مسیلش چون گلوی اهرمن
گشته روی بادیه چون خانهٔ جوشنگران
از نشان سوسمار و نقش ماران شکن
همچو آواز کمان آوای گرگان اندرو
همچو جعد زنگیان شاخ گیاهان، پرشکن
بر چنین اسبی چنین دشتی گذارم در شبی
تیره چون روز قصاص و تنگ چون روز محن
روی شسته آسمان او به آب لاجورد
دست در بسته زمینش از قیر و از مشک ختن
راست چون یک قبضه و یک خانه قوسی بود
آن بنات النعش تابان بر سر کوه یمن
بر سپهر لاجوردی صورت «سعدالسعود»
چون یکی خال عقیقین، بر یکی نیلی ذقن
چون سه سنگ دیگپایه «هقعه» بر جوزا کنار
چون شرار دیگپایه پیش او خیل پرن
اسب من در شب دوان همچون سفینه در خلیج
من بر او ثابت چنانچون بادبان اندر سفن
گاهش اندر شیب تازم، گاه تازم برفراز
چون کسی کو گاه بازی بر نشیند بر رسن
در میان مهد چشم من نخسبد طفل خواب
تا نبینم روی آن برجیس رای تهمتن
تا نگیرم دامن اقبال او محکم به چنگ
تا نبوسم خاک زیرپای او، ذوالطول و من
ای منوچهری همیترسم که از بیدانشی
خویشتن را هم به دست خویشتن دوزی کفن
آنکه اندر زیر تاج گوهر و دیبای شعر
چون نگار آزرست و چون بهار برهمن
برد خواهی پیش او ناپروریده شعر خویش؟
کرد خواهی در ملامت عرض خود را مرتهن؟
بر دم طاووس خواهی کرد نقشی خوبتر؟
در بهشت عدن خواهی کشت شاخ نارون؟
آنکه استادان گیتی برحذر باشند ازو
تو به نادانی مرو نزدیک او، لاتعجلن
مجلس استاد تو چون آتشی افروختهست
تو چنانچون اشتر بیخواستار اندر عطن
اشتر نادان ز نادانی فروخسبد به راه
بیحذر باشد از آن شیری که هست اشترشکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن از شاعری به نام منوچهری دامغانی است و موضوع اصلی آن عشق و ارتباط عمیق میان جان و جسم است. شاعر در این شعر به رابطه عاشق و معشوق میپردازد و به چگونگی تأثیر این عشق بر حالتهای روحی و جسمی انسان اشاره میکند. او به تناقضاتی که در وجود معشوق دیده میشود، مانند شادی و غم، زندگی و مرگ، و عشق و حسرت میپردازد.
شاعر همچنین به یاد استادان و شاعران بزرگ پرداخته و ستایش آنها را میکند، و در نهایت به اهمیت و ارزش شعر و ادب فارسی اشاره میکند. تمام این مفاهیم در قالب تصاویری زیبا و خیالانگیز بیان شدهاند که نشان دهنده عواطف و احساسات عمیق انسانی است.
هوش مصنوعی: تو که جان خود را به میان گذاشتهای، جسم ما با جان تو زنده است و جان تو با تن ما همیشه برقرار است.
هوش مصنوعی: هرگاه روح تو کمی از بدن فاصله بگیرد، به نظر میرسد که بدن در روح تو به نوعی پنهان میشود.
هوش مصنوعی: اگر تو ستارهای نیستی، چرا فقط در شب نمایان میشوی؟ و اگر عاشق نیستی، چرا بر حال خود میگریی؟
هوش مصنوعی: تو ستارهای در آسمان، اما آسمان متعلق به تو نیست. تو عاشق هستی، اما عشق واقعیات در دستان معشوقت قرار دارد.
هوش مصنوعی: زیر پوشش، پیراهنی است و هرکس پیراهنی بر تن دارد، تو نیز بر پیراهن خود پوششی داری.
هوش مصنوعی: وقتی که به مرگ نزدیک میشوی، آتش شوق و زندگی درونت شعلهور میشود. حتی اگر در شرایط دشواری باشی، مانند بیماری، بهتر است به جای تسلیم شدن، به زندگی و امید ادامه دهی.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو میخندی و میگریی، این حالت که هم معشوقی و هم عاشق باشی، و هم زیبا و هم جادوگر، بسیار نادر است.
هوش مصنوعی: تو میتوانی بدون اینکه بهار بیاید، شکوفا شوی و بدون اینکه عشق و محبت وجود داشته باشد، پژمرده نشوی. میتوانی بدون اینکه کسی تو را ببیند، گریه کنی و بدون اینکه دهانی برای حرف زدن داشته باشی، دوباره بخندی.
هوش مصنوعی: تو مانند من، دوری از هم را تحمل میکنی و من نیز همینطور. در واقع، گرچه ما دشمن یکدیگری به نظر میرسیم، در دل هر دو به دوستی و دور هم بودن تمایل داریم.
هوش مصنوعی: ما هر دو در آتش عشق یکدیگر میسوزیم، در حالی که دوستانمان در خوشی و آرامش به سر میبرند و ما در غم و اندوه زندگی میکنیم.
هوش مصنوعی: ما هر دو در حال گریه هستیم و چهرهمان زرد است. هر دو در حال ذوب شدن هستیم و احساس سوختن داریم. هر دوی ما تنها هستیم و در حال آزمون و امتحان قرار داریم.
هوش مصنوعی: آنچه من در دل خود دارم، در وجود تو مشاهده میکنم و آنچه که تو در سر خود داری، در دل من جا دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که اشک تو از چشمانت بریزد، مانند طلایی که روی یک ظرف زیبا ریخته میشود، اشک من نیز بر روی گل سمن میریزد و به آن زیبایی میبخشد.
هوش مصنوعی: صورت تو به مانند گل نرگس در صبحگاهان شکوفا و زیباست، اما من مثل گل نرگس پژمردهای هستم که در چمنزار بیحال و مرده به نظر میآیم.
هوش مصنوعی: در این ابیات بیان شده است که رسم و عادت بر این است که در روز بیدار به زندگی پرداخته شود، اما من به خاطر تو، شبها بیخواب و بیدار میمانم و در روز هم با عشق و محبت به تو مشغولم.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری از چهرهات مانند دشمنی که از تابش خورشید محروم شدهام، و از وصل تو تاریکی شب بر من چیره شده است، احساس درماندگی میکنم.
هوش مصنوعی: من دوستانم را امتحان کردم و دیدم که نه بزرگترها و نه کوچکترها هیچکدام قابل اعتماد نیستند و هیچکدام به رازها و وفاداری پایبند نیستند.
هوش مصنوعی: تو رازدار منی و روشنایی زندگیام، تو کسی هستی که غمهایم را میزدایی. من از تو شکل گرفتهام و تو نیز از من نشأت میگیری.
هوش مصنوعی: تو همیشه درخشان هستی و من هر شب به خاطر عشق و محبت به تو شعر میخوانم تا روز آخری که شعرهای ابوالقاسم حسن به پایان برسد.
هوش مصنوعی: این شخص، بهترین استادان زمان خود است. ویژگیهای او بینقص است، دلش پاک و باطنش خالص و دینش نیز بدون نقصان و ایراد است.
هوش مصنوعی: شعر او همانند شخصیتش است: بیزحمت و تازه. همچنین، طبع او مانند شعرش است: با زیبایی و فریبندگی.
هوش مصنوعی: خصلتهای بهشتی بهگونهای هستند که هر واژهای از آنها دارای ارزشی بزرگ و معانی عمیق است. همانطور که یک بیت شعر مدح میتواند دربردارنده ارزش و زیبایی خاصی باشد، نعمتهای فردوس نیز از ارزش و نعمتهای بینظیری برخوردارند.
هوش مصنوعی: هر وقت تو اشعارش را میخوانی، شیرینی آن را احساس میکنی و هر زمانی که ابیاتش را بیان میکنی، عطر خوش آن به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: خویشتنداری او مانند کوهی است که در دل آن، پناهگاهی آرامشبخش نهفته است. همچنین، فهم و درک او همچون دریا است و در عمق آن، هوش و ذکاوتی بزرگ وجود دارد.
هوش مصنوعی: همهی ویژگیهای او شامل نظم، واژگان، حس زیباییشناسی و وزن شعرش در هر کلام، هر نکتهی توبیخی و هر تعریف و ستایشی که میکند، نشاندهندهی عظمت اوست.
هوش مصنوعی: گاهی شاعری به نظم میپردازد، گاهی نثر مینویسد، بار دیگر به ستایش دیگران میپردازد و گاهی هم به طعنه و تمسخر. روزهایی برای جدی بودن وجود دارد و روزهایی برای شوخی و بازیگوشی.
هوش مصنوعی: در یک جمع هنری و شاداب، با عطر خوش و طعم دلپذیر، آثار مثبتی را به گونهای خواهیم دید که روح انسان را شاد میکند و دل را مینوازد. در این فضا، هم میتوان به لذتهای زندگی پرداخت و هم از زیباییهای آن بهرهمند شد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از شاعران بزرگ عربی مانند کوجرير، فرزدق، زهیر و لبید یاد میکند و با اشاره به این شاعران، به خلاء و نبودن آنها در زمان خود اشاره میکند. همچنین به یکی از شخصیتهای تاریخی به نام دیک الجن و شخصیتی به نام سیف ذویزن نیز اشاره میشود، که نشاندهنده جایگاه و اهمیت شعر و شاعران در آن دوران است. به طور کلی، شاعری حسرت و nostalgia خود را از نبودن بزرگانی که تأثیر زیادی در ادبیات و فرهنگ عربی داشتهاند، ابراز کرده است.
هوش مصنوعی: این بیت به دنبال شاعران مشهور و برجستهای میگردد که هر کدام ویژگیها و سبک خاص خود را دارند. شاعر به آثار و شخصیت ادبی چند شاعر نامی اشاره میکند و به نوعی دلتنگی برای آنها و شعرشان را ابراز میکند. کو حطیه و کوامیه به معنای جستجوی آن شاعران و آثارشان است و گوینده احساس میکند که دنیای شعر و شاعری در حال دگرگونی است و غم از دست دادن آن شاعران را حس میکند.
هوش مصنوعی: از خراسان: بو شعیب و بوزر، آن ترککش و آن شاعر نابینا و چنگ نواز رودکی.
هوش مصنوعی: دو نفر از گرگان و دو نفر از راز و دو نفر از ولایات دیگر، سه نفر از سرخس و سه نفر از سمرقند، در حال سکونت هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به ذکر نامهای شاعران و ادیبی از دورانهای مختلف میپردازد. شاعران معروفی مانند ابن هانی، ابن رومی، ابن معتز و دیگران که هر کدام در دوره خود آثار ادبی برجستهای را خلق کردهاند. این افراد نمایانگر فرهنگ و هنر ادبی در آن زمان هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شاعر به یاد بزرگان و شاعران معروفی اشاره میکند که در زمان خودشان محبوبیت و شهرت داشتهاند. او از جایگاه و ویژگیهای مثبت آنان یاد میکند و در واقع به دنبال یادآوری آنهاست. در این اشاره به عفت، زیبایی و مقام این شخصیتها اشاره میشود که در یادها باقی ماندهاند.
هوش مصنوعی: این شعر به معرفی تعدادی از شاعران و شخصیتهای برجسته ادبیات عرب اشاره میکند. شاعر به یادآوری نامهای معروف و ویژگیهای خاص آنها میپردازد که هر یک در دنیای شعر و ادبیات جایگاه ویژهای دارند. این اشاره به نسلهای مختلف شاعران و تفاوتهای میان آنها نیز میتواند نمایانگر غنای فرهنگ و هنر ادبی آن دوران باشد.
هوش مصنوعی: این جمله به شماری از افراد یا شخصیتهای معروف اشاره دارد که از شهرهای مختلف مانند بخارا، مرو، بلخ، نیشابور، طوس و بوالحسن آمدهاند. در مجموع، تعدادی را که از هر یک از این شهرها آمدهاند، ذکر کرده است. به نوعی، این بیان اشارهای به غنای فرهنگی و وجود شخصیتهای برجسته در این مناطق دارد.
هوش مصنوعی: بگذارید دیگران بالا بیایند و شعر استاد او را بشنوند تا به طور غریزی زیباییهای باغ را ببینند و گل نسترن طبیعی را احساس کنند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که بر نشانههای شعر خود بگرید، باز هم به یاد نشانهها، سرزمین، سنتها و ویرانهها و گلزارها نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: او پیامبری است که شاعران این زمان را هدایت میکند و شعر او مانند قرآنی برای درک معانی و تعالیم سنتهاست.
هوش مصنوعی: شعر او همچون بهشت است، زیرا در آن هر آنچه که خداوند به ما در بهشت وعده داده، وجود دارد.
هوش مصنوعی: الفاظ زیبا و شیرین او همچون کوثر است و معانی دلنشینش نظیر سلسبیل زلال اند. اشعارش همانند نهرهای شراب و وزن کلامش به نهرهای شیر میماند.
هوش مصنوعی: خوشی و لذت شراب او برای ما بیحد و حساب است و راحتی روح ما از لطف و محبت اوست که هیچگونه نقص و کمبودی ندارد.
هوش مصنوعی: از دست او generosity و بخشندگی برمیخیزد و از دل او عشق و انسانیت جلوهگر میشود. همانطور که مشک از تبت و عطر از عدن به وجود میآید.
هوش مصنوعی: در زمان صلح، هیچکس نمیتواند تشخیص دهد که مرغزنی از مرغزار جداست و در زمان خشم، نیز نمیتوان فهمید که مرغزار از مرغزن چه تفاوتی دارد. در واقع، در شرایط مختلف، شناخت واقعی این دو (مرغزن و مرغزار) برای کسی ممکن نیست.
هوش مصنوعی: آرزوها و امیدهای من مانند آب زلال است و بیداری من به خاطر دانش و حکمت است؛ بزرگی و مقام من در سایه آگاهی و هوشیاری است.
هوش مصنوعی: شاعران تنها ادعا دارند و مفاهیمی را مطرح میکنند، اما حکیمان دانش و فنون مختلفی دارند و در این زمینه تخصص بیشتری نسبت به شاعران دارند.
هوش مصنوعی: هرگز از کلاغ نمیتوان انتظار داشت که مثل یک اسب نژاد خوب عمل کند، هرچند که ممکن است از نظر ظاهری شبیه به اسب زیبا به نظر برسد.
هوش مصنوعی: ای کاش اسب کمیابی داشتم که تازی باشد، نشان نعل او مانند پروین درخشان و سم او همچون سنگ سخت و مقاوم باشد.
هوش مصنوعی: او مانند گاومیش بار میکشد و صدایش مانند نر شیر است. در حرکت، شبیه فیل قدیمی و در هنگام حمله، همچون کرگدن عمل میکند.
هوش مصنوعی: در طبیعت، یوز با سرعت و قدرت میدود و گرگ با تهاجم به دنبال شکار است. ببر به صورت منفرد و پرجنبوجوش در تلاش است، در حالی که آهو با احتیاط و روباه با زیرکی و فریب، به حرکت ادامه میدهند. گورخر نیز در این منظره خودنمایی میکند.
هوش مصنوعی: زبان در آتش مانند موجودی است که در حال سوختن و نابودی است. مانند لاکپشت که در آب دست و پا میزند و به آرامی جلو میرود. مثل گیاهان و علفها در بیابان که در معرض بیرحمی طبیعتند و به سختی میتوانند بقا پیدا کنند. و مانند حیواناتی که در گله و بین هم زندگی میکنند و از یکدیگر حمایت میکنند.
هوش مصنوعی: رفتهرو و با آرامش، سوار بر اسب خوشفرم و با دقت در حرکت، همچون چنگزن و رهجو، مانند سیلی پرقدرت و کوهنوردی قوی.
هوش مصنوعی: بدن او به گونهای است که پشتش، پاها، گوشها و گردنش مشابه کمان، تیر، نیزه و سپر به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: در این جا به تصویری از طبیعت و حرکت اشاره شده است. مانند اینکه وقتی سنگی بر روی بار بزرگی میافتد، به طرز ناگهانی از جایی بلند میشود و سپس در درهای عمیق در رودخانه سقوط میکند، مانند حالتی که در چاه بیفتد. این تصویر میتواند نمادی از صحنههای طبیعی و تغییرات ناگهانی در زندگی باشد.
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده که مانند عنکبوت که بهخوبی در تار خود حرکت میکند و در جای خود بهراحتی جولان میدهد، باید در کارها و مسیرهای خود با دقت و مهارت عمل کنیم. به نوعی، باید با تمرکز و چابکی به پیش برویم و در هر شرایطی به خوبی مدیریت کنیم.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف اسبها میپردازد و به ویژگیهای مختلف آنها اشاره دارد. یکی از اسبها با او لاغر و باریک است، دومی شتابی کم دارد، سومی زیبا و پرآوازه است و چهارمی کهنسال و با تجربه است. این توصیفها به نوعی تأکید بر تنوع و ویژگیهای مختلف اسبها دارد.
هوش مصنوعی: این اسب به قدری قدرت دارد که میتواند مرا از این منطقه خطرناک و مملو از مشکلات بیرون ببرد.
هوش مصنوعی: از شدت گرما و تب، آبگیرش مانند چشمهای نابینا شده و از thirst، رودخانهاش مانند گلوی موجودی شرور و بدجنس شده است.
هوش مصنوعی: چهرهٔ سرزمین بیابان مانند خانهای است که در آن آثار سوسمارها و نقشهای مارها وجود دارد.
هوش مصنوعی: صداهایی مانند نغمهٔ کمان از گرگها و مانند پیچ و تاب موهای سیاه بانوها، از شاخههای درختان به گوش میرسد، که درختان را در هم میشکنند.
هوش مصنوعی: من بر این اسب در چنین دشت وسیعی عبور میکنم، در شبی تاریک مانند روزی که مجازات میشود و سختیها به اوج خود میرسند.
هوش مصنوعی: آسمان به زیبایی و روشنی همچون آب لاجوردی است و زمین، با وجود قیر و عطر مشک ختن، دستنخورده و محکم به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: یک قسمت از آسمان که به شکل قوسی در آمده بود، به مانند ستارههای درخشان، بر فراز کوه یمن قرار داشت.
هوش مصنوعی: در آسمان آبی، ستارهای به نام «سعدالسعود» مانند یک خال عقیق روی چانهای آبی رنگ میدرخشد.
هوش مصنوعی: چون سه سنگ به عنوان پایه دیگ بر روی یک تپه کنار هم قرار گرفتهاند، این منظره مانند شعلههای دیگ است که پیش روی او جمعیتی از نیروها را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: اسب من در شب با سرعت و چالاکی میتازد، مانند یک کشتی در آبهای خلیج. او به قدری پایدار است که مانند بادبان کشتی در وسط دریا قرار دارد.
هوش مصنوعی: گاهی به سمت پایین میروم و گاهی به سمت بالا، مثل کسی که گاهی بر روی ریسمانی بازی میکند و بالانس خود را حفظ میکند.
هوش مصنوعی: در دل من، حتی یک لحظه هم نگذار تا کودکی خوابش ببرد، زیرا نمیخواهم چهره آن بزرگمرد با ویژگیهای خاصش را نبینم.
هوش مصنوعی: تا وقتی که شانس و فرصت او را به دست نیاورم و نتوانم خاک زیر پایش را ببوسم، نتوانم خود را در این دنیا محکم و پابرجا احساس کنم.
هوش مصنوعی: من نگرانم که با ناآگاهیام، خودم را به دست خودم در قالب کسی پنهان کنم.
هوش مصنوعی: کسی که با زیبایی و شکوه در زیر تاج جواهر و لباس فاخر شعر مانند نگاری زیبا به نظر میرسد و همچون بهار در دلها خوشایند و زندگیبخش است.
هوش مصنوعی: آیا میخواهی نزد او که هنوز خوب شعر را درک نکرده، شعرت را بخوانی؟ آیا میخواهی در انتقاد و سرزنش، ارزش خود را زیر سوال ببری؟
هوش مصنوعی: آیا در دمی که طاووس نشسته، میخواهی نقش زیباتر از آن به وجود بیاوری؟ آیا در بهشت عدن میخواهی شاخهای از درخت نارون بکاری؟
هوش مصنوعی: آنکه دیگران از او دوری میکنند و او را میشناسند، تو به خاطر نادانیات به او نزدیک نشو، عجله نکن.
هوش مصنوعی: در محفل استاد تو، مانند آتش درخشانی است، و تو مانند شتری هستی که بدون خواسته و اراده، در جای خود ایستادهای.
هوش مصنوعی: یک شتر نادان به خاطر نادانیاش در مسیر بیاحتیاط میخوابد و از وجود شیری که میتواند او را بکند، آگاه نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۳۹
شعر او فردوس را ماند، که اندر شعر اوست
هر چه در فردوس ما را وعده کرده ذوالمنن
«شعر او فردوس را ماند که اندر شعر اوست
هرچه در فردوس ما را وعده داده ذوالمنن »
شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن
سایهٔ یزدان شه کشور ده کشورسِتان
ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن
خون دن خونت بخواهد ریخت گرد دن مدن
همچو نخچیران دنیدی، سوی دانش دن کنون
نیک دان باید همیت اکنون شدن ای نیک دن
راه زد بر تو جهان و برد فر و زیب تو
[...]
سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من
سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن
سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه
در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن
نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام
[...]
ای سهی سرو روان از تو بهشت آئین چمن
روی تو ماهست و گرد ماه از انجم انجمن
مشک داری بر شقایق ورد داری بر عقیق
سرو داری بر گل و شمشاد داری بر سمن
از نسیم زلف تو همچون شمن گردد صنم
[...]
چنگ در فتراک عشق هیچ بت رویی مزن
تا به شکرانهٔ نخست اندر نبازی جان و تن
یا دل اندر زلف چون چوگان دلبندان مبند
یا چو مردان جان فدا کن گوی در میدان فگن
هر چه از معشوق آید همچو دینش کن درست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.