خیز بترویا! تا مجلس زی سبزه بریم
که جهان تازه شد و ما ز جهان تازهتریم
بر بنفشه بنشینیم و پریشیم خطت
تا به دو دست و به دو پای بنفشه سپریم
چون قدح گیریم از چرخ دو بیتی شنویم
به سمنبرگ چو می خورده شود لب ستریم
وگر ایدونکه بینجامدمان نقل و نبیذ
چارهٔ هر دو بسازیم که ما چاره گریم
بمزیم آب دهان تو و می انگاریم
دو سه بوسه بدهیم آنگه نقلش شمریم
نخوریم انده گیتی که بسی فایده نیست
اگر ایدونکه بریم انده او یا نبریم
پیش کاین گیتی ما را بزند یا بخورد
ما ملکوار مر او را بزنیم و بخوریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن دعوت به شادی و لذت از زندگی است. شاعر از خواننده میخواهد که به جمعی بپیوندند و در فضای سبز و دلانگیز، با هم بنشینند و از زیباییها و خوشیهای زنده بودن بهرهمند شوند. او از نوشیدن می و خوردن نقل سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که نباید به غم و اندوه دنیا اهمیت داد، زیرا زندگی کوتاه و پر از زیباییهاست. در انتها، با روحیهای مثبت به این نتیجه میرسد که باید با لذت از زندگی گذر کرد و بر غمها فائق آمد.
هوش مصنوعی: بیا و برخیز! تا به مهمانی در کنار سبزهها برویم، زیرا دنیای تازهای به وجود آمده و ما نیز از این دنیای تازهتر هستیم.
هوش مصنوعی: بیایید به گل بنفشه بنشینیم و آرایش خط شما را باز کنیم تا با دستان و پاهای بنفشه آن را زیباتر کنیم.
هوش مصنوعی: زمانی که از گردونه دنیا شراب بنوشیم، در دل سمنبرگ (محفل شادی و خوشی) میتوانیم دو بیتی بشنویم، زیرا در این لحظه لبهای من به لبهای خوشمزه میچسپد.
هوش مصنوعی: اگر چنان باشد که ما به جایی برسیم، باید برای نوشیدنی و تفریح چارهای بیندیشیم، چرا که ما میتوانیم خود را از هر دو مسئله نجات دهیم.
هوش مصنوعی: میخواهیم مزه آب دهان تو را بچشیم و با احساس میپنداریم که دو یا سه بوسه به تو میزنیم و سپس دربارهاش صحبت میکنیم.
هوش مصنوعی: نگران دنیا نباشیم، زیرا هیچ فایدهای ندارد؛ چه بخواهیم غم آن را بخوریم و چه نخواهیم، در هر صورت باید برویم.
هوش مصنوعی: اگر این دنیا بخواهد ما را نابود کند یا آسیب برساند، ما هم باید مانند یک ملک (یا سپاهی) به آن حمله کنیم و آن را از بین ببریم یا بر آن غلبه کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پسرا تا به کف عشوهٔ عشق تو دریم
از بد و نیک جهان همچو جهان بیخبریم
عقل ما عشق تو گر کرد هبا شاید از آنک
بیغم عشق تو ما عقل به یک جو نخریم
نظری کرد سوی چهرهٔ تو دیدهٔ ما
[...]
ای سنایی تو کجایی که به خون تو دریم
تا به نیمور هجا نفحه شعرت بدریم
هرکجا شعر تو یابیم نقیصه بکنیم
ور ترا نیز بیابیم، به . . . ن در ببریم
اندبار از تو و دیوانه عطیه کل و کور
[...]
وقت آن است کز این دار فنا درگذریم
کاروان رفته و ما بر سر راه سفریم
زاد ره هیچ ندانیم چه تدبیر کنیم
سفری دور و دراز است ولی بیخبریم
پدر و مادر و فرزند و عزیزان رفتند
[...]
سدّ اسلام شکسته شد و ما بیخبریم
رکن دین جای تهی کرده و ما می نگریم
ای دریغا که شب آمد همه از هم ببریم
مجلس آخر شد و ما تشنه و مخمورسریم
رفت این روز دراز و در حس گشت فراز
ز اول روز خماریم به شب زان بتریم
باطن ما چو فلک تا به ابد مستسقی است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.