گنجور

 
منوچهری

خیز بترویا! تا مجلس زی سبزه بریم

که جهان تازه شد و ما ز جهان تازه‌تریم

بر بنفشه بنشینیم و پریشیم خطت

تا به دو دست و به دو پای بنفشه سپریم

چون قدح گیریم از چرخ دو بیتی شنویم

به سمنبرگ چو می خورده شود لب ستریم

وگر ایدونکه بینجامدمان نقل و نبیذ

چارهٔ هر دو بسازیم که ما چاره گریم

بمزیم آب دهان تو و می انگاریم

دو سه بوسه بدهیم آنگه نقلش شمریم

نخوریم انده گیتی که بسی فایده نیست

اگر ایدونکه بریم انده او یا نبریم

پیش کاین گیتی ما را بزند یا بخورد

ما ملکوار مر او را بزنیم و بخوریم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

پسرا تا به کف عشوهٔ عشق تو دریم

از بد و نیک جهان همچو جهان بی‌خبریم

عقل ما عشق تو گر کرد هبا شاید از آنک

بی‌غم عشق تو ما عقل به یک جو نخریم

نظری کرد سوی چهرهٔ تو دیدهٔ ما

[...]

سوزنی سمرقندی

ای سنایی تو کجایی که به خون تو دریم

تا به نیمور هجا نفحه شعرت بدریم

هرکجا شعر تو یابیم نقیصه بکنیم

ور ترا نیز بیابیم، به . . . ن در ببریم

اندبار از تو و دیوانه عطیه کل و کور

[...]

خاقانی

وقت آن است کز این دار فنا درگذریم

کاروان رفته و ما بر سر راه سفریم

زاد ره هیچ ندانیم چه تدبیر کنیم

سفری دور و دراز است ولی بی‌خبریم

پدر و مادر و فرزند و عزیزان رفتند

[...]

مولانا

ای دریغا که شب آمد همه از هم ببریم

مجلس آخر شد و ما تشنه و مخمورسریم

رفت این روز دراز و در حس گشت فراز

ز اول روز خماریم به شب زان بتریم

باطن ما چو فلک تا به ابد مستسقی است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه