الا یا خیمگی! خیمه فروهل
که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل
تبیره زن بزد طبل نخستین
شتربانان همیبندند محمل
نماز شام نزدیکست و امشب
مه و خورشید را بینم مقابل
ولیکن ماه دارد قصد بالا
فروشد آفتاب از کوه بابل
چنان دو کفهٔ زرین ترازو
که این کفه شود زان کفه مایل
ندانستم من ای سیمین صنوبر
که گردد روز چونین زود زایل
من و تو غافلیم و ماه و خورشید
براین گردون گردان نیست غافل
نگارین منا برگرد و مگری
که کار عاشقان را نیست حاصل
زمانه حامل هجرست و لابد
نهد یک روز بار خویش حامل
نگار من، چو حال من چنین دید
ببارید از مژه باران وابل
تو گویی پلپل سوده به کف داشت
پراکند از کف اندر دیده پلپل
بیامد اوفتان خیزان بر من
چنان مرغی که باشد نیم بسمل
دو ساعد را حمایل کرد برمن
فرو آویخت از من چون حمایل
مرا گفت: ای ستمکاره به جانم!
به کام حاسدم کردی و عاذل
چه دانم من که بازآیی تو یا نه
بدانگاهی که باز آید قوافل
ترا کامل همیدیدم به هر کار
ولیکن نیستی در عشق کامل
حکیمان زمانه راست گفتند
که جاهل گردد اندرعشق، عاقل
نگار خویش را گفتم: نگارا!
نیم من در فنون عشق جاهل
ولیکن اوستادان مجرب
چنین گفتند در کتب اوایل
که عاشق قدر وصل آنگاه داند
که عاجز گردد از هجران عاجل
بدین زودی ندانستم که ما را
سفر باشد به عاجل یا به آجل
ولیکن اتفاق آسمانی
کند تدبیرهای مرد باطل
غریب از ماه والاتر نباشد
که روز و شب همیبرد منازل
چو برگشت از من آن معشوق ممشوق
نهادم صابری را سنگ بر دل
نگه کردم به گرد کاروانگاه
به جای خیمه و جای رواحل
نه وحشی دیدم آنجا و نه انسی
نه راکب دیدم آنجا و نه راجل
نجیب خویش را دیدم به یکسو
چو دیوی دست و پا اندر سلاسل
گشادم هر دو زانو بندش از دست
چو مرغی کش گشایند از حبایل
برآوردم زمامش تا بناگوش
فروهشتم هویدش تا به کاهل
نشستم از برش چون عرش بلقیس
بجست او چون یکی عفریت هایل
همیراندم نجیب خویش چون باد
همیگفتم که اللهم سهل
چو مساحی که پیماید زمین را
بپیمودم به پای او مراحل
همیرفتم شتابان در بیابان
همیکردم به یک منزل، دو منزل
بیابانی چنان سخت و چنان سرد
کزو خارج نباشد هیچ داخل
ز بادش خون همیبفسرد در تن
که بادش داشت طبع زهر قاتل
ز یخ گشته شمرها همچو سیمین
طبقها بر سر زرین مراجل
سواد شب به وقت صبح بر من
همیگشت از بیاض برف مشکل
همیبگداخت برف اندر بیابان
تو گفتی باشدش بیماری سل
بکردار سریشمهای ماهی
همیبرخاست از شخسارها گل
چوپاسی از شب دیرنده بگذشت
برآمد شعریان از کوه موصل
بنات النعش کرد آهنگ بالا
بکردار کمر شمشیر هرقل
رسیدم من فراز کاروان تنگ
چو کشتی کو رسد نزدیک ساحل
به گوش من رسید آواز خلخال
چو آواز جلاجل از جلاجل
جرس دستان گوناگون همیزد
بسان عندلیبی از عنادل
عماری از بر ترکی تو گفتی
که طاوسیست بر پشت حواصل
جرس مانندهٔ دو ترگ زرین
معلق هر دو تا زانوی بازل
ز نوک نیزههای نیزهداران
شده وادی چو اطراف سنابل
چو دیدم رفتن آن بیسراکان
بدان کشی روان زیر محامل
نجیب خویش را گفتم سبکتر
الا یا دستگیر مرد فاضل
بچر! کت عنبرین بادا چراگاه
بچم! کت آهنین بادا مفاصل
بیابان در نورد و کوه بگذار
منازلها بکوب و راه بگسل
فرود آور به درگاه وزیرم
فرود آوردن اعشی به باهل
به عالی درگه دستور، کو راست
معالی از اعالی وز اسافل
وزیری چون یکی والا فرشته
چه در دیوان، چه در صدر محافل
وزیران دگر بودند زین پیش
همه دیوان به دیوان رسایل
حدیث او معانی در معانی
رسوم او فضایل در فضایل
همینازد به عدل شاه مسعود
چو پیغمبر به نوشروان عادل
درآید پیش او بدره چو قارون
درآید پیش او سائل چو عایل
شود از پیش او سائل چو بدره
رود از پیش او بدره چو سائل
بلرزند از نهیب او نهنگان
بلرزد کوه سنگین از زلازل
الا یا آفتاب جاودان تاب
اساس ملکت و شمع قبایل
تویی ظل خدا و نور خالص
به گیتی کس شنیدهست این شمایل
یکی ظلی که هم ظلست و هم نور
یکی نوری که هم نورست و هم ظل
گهر داری، هنر داری به هرکار
بزرگی را چنین باشد دلایل
تویی وهاب مال و جز تو واهب
تویی فعال جود و جز تو فاعل
یکی شعر تو شاعرتر ز حسان
یکی لفظ تو کاملتر ز کامل
خداوندا من اینجا آمدستم
به امید تو و امید مفضل
افاضل نزد تو یازند هموار
که زی فاضل بود قصد افاضل
گرم مرزوق گردانی به خدمت
همان گویم که اعشی گفت و دعبل
و گر از خدمتت محروم ماندم
بسوزم کلک و بشکافم انامل
الا تا بانگ دراجست و قمری
الا تا نام سیمرغست و طغرل
تنت پاینده باد و چشم روشن
دلت پاکیزه باد و بخت مقبل
دهاد ایزد مرا در نظم شعرت
دل بشار و طبع ابن مقبل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعر از حالت عاشقانه و غم انگیز حکایت میکند، که در آن شاعر به توصیف حال و وضعیت خود میپردازد. او از وضعیت طبیعت و گردش خورشید و ماه صحبت میکند و احساسات عمیقی را نسبت به معشوقش ابراز میدارد. شاعر به غفلت خود و دوری از معشوق اشاره میکند و میگوید که ای کاش همواره در کنار هم بودند. او از رنج و فراق میگوید و حال معشوق را به تصویر میکشد که از او دور شده است.
شاعر همچنین به سفر و چالشهای آن پرداخته و تصویری از بیابانهای سرد و سخت میدهد که او را رنج میدهد. در نهایت، او از امید به عدالت و بزرگی وزیر و حکومت عادل صحبت میکند و آرزو میکند که در خدمت آنها باشد و از فضل و کرم آنها بهرهمند شود. متن در نهایت به دعا و آرزوی موفقیت و خوشبختی برای خود و دیگران ختم میشود.
هوش مصنوعی: به بادها گوش بسپار! پردههای خیمه بر افراشته شد و پیشوای ما از خانه خارج شد.
هوش مصنوعی: در سرزمین های دور، وقتی که کاروانهای شتر حرکت میکنند، بانوان در شروع سفر طبل مینوازند تا شترها را راه بیندازند و محمولهها را به راه بیاندازند.
هوش مصنوعی: نماز شب نزدیک است و امشب میتوانم ماه و خورشید را در برابر یکدیگر ببینم.
هوش مصنوعی: اما ماه قصد دارد که از آفتاب بالاتر رود و در بالای کوه بابل قرار گیرد.
هوش مصنوعی: چنان که دو کفهٔ ترازوی طلا به یک سمت خم میشوند، اگر یکی از آنها سنگینتر شود.
هوش مصنوعی: من نمیدانستم ای صنوبر زیبا که روزی اینگونه زودگذر و فانی خواهد شد.
هوش مصنوعی: ما و تو بیخبر هستیم، ولی ماه و خورشید از این جهان در حال چرخش غافل نیستند.
هوش مصنوعی: ای محبوب زیبا، برگرد و نگذار که کار عاشقان بی نتیجه بماند.
هوش مصنوعی: زندگی و شرایط، به نوعی جدایی را با خود به همراه دارند و روزی بار این جدایی به دوش انسان گذاشته خواهد شد.
هوش مصنوعی: دختر زیبای من، وقتی حال مرا چنین دید، اشکهایش مانند باران از چشمانش سرازیر شد.
هوش مصنوعی: گویی در دستانش چیزی با حبابهای ریز وجود دارد که آن را به سمت چشمانش میپاشد و باعث میشود که دیدش نامناسب و تیرهوتار شود.
هوش مصنوعی: او با حالتی نزار و همچون مرغی که نیمی از آن از بین رفته، به سمت من آمد.
هوش مصنوعی: دو دست را به دور من حلقه زد و مرا به خود نزدیک کرد، مانند اینکه حمایلی به دورم بپیچی.
هوش مصنوعی: او به من گفت: ای ظالم! به جانم قسم، به خاطر دشمنی و حسادت دیگران، تو مرا به این حال و روز انداختی.
هوش مصنوعی: من نمیدانم که آیا تو باز خواهی گشت یا نه، مثل کاروانهایی که ممکن است دوباره برگردند.
هوش مصنوعی: من تو را در هر کاری کامل میدیدم، اما در عشق به اندازه کامل نیستی.
هوش مصنوعی: عزیزانی که به حکمت و علم شناخته شدهاند، به درستی اظهار کردهاند که در عشق، انسانهای نادان دچار سردرگمی و اشتباه میشوند، حتی اگر در سایر زمینهها عقلمند باشند.
هوش مصنوعی: به محبوبم گفتم: ای عشق من! نیمی از من در علم عشق ناآگاه و بیتجربه است.
هوش مصنوعی: اما استادان باتجربه در کتابهای قدیمی چنین بیان کردهاند.
هوش مصنوعی: عاشق تنها زمانی میفهمد که چقدر از وصال معشوق ارزش دارد که در برابر جدایی ناتوان شود و نتواند دوری را تحمل کند.
هوش مصنوعی: به این زودی نفهمیدم که آیا سفر ما به زودی خواهد بود یا در آیندهای دور.
هوش مصنوعی: اما آسمان به گونهای دیگر تدبیرهایی را برای مردان نادرست ترتیب میدهد.
هوش مصنوعی: هیچ چیز غریبتر از ماه نیست، زیرا آن به راحتی در هر روز و شب جایگاههای خود را طی میکند و به حرکت ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: زمانی که محبوبم از من دور شد و به من بازنگشت، صبر و تحمل را بر دل سنگین و دردناک خود نهادم.
هوش مصنوعی: به دور و بر کاروانسرا نگاه کردم و جایی برای برپایی خیمه و استراحت حیوانات ندیدم.
هوش مصنوعی: در آنجا نه کسی مانند وحشی و نه کسی مانند انسان عادی وجود داشت، نه سوارهای و نه پیادهای را دیدم.
هوش مصنوعی: نجیبزادهای را دیدم که به دور از انسانیت و آزادگی، همچون دیوی در زنجیر بود.
هوش مصنوعی: من هر دو زانویم را به راحتی باز کردم، همچون مرغی که از بند و محدودهاش آزاد میشود و از قید و بند رهایی مییابد.
هوش مصنوعی: من مسئولیت او را بر عهده گرفتم و اشارتهایش را تا جایی که ممکن بود برایش روشن کردم و او را به تلاش و کوشش واداشتم.
هوش مصنوعی: نشستم در کنار او مانند عرش بلقیس و او ناگهان مثل یک دیو قدرتمند جهش کرد.
هوش مصنوعی: دوران با نجابت و وقار خود را میگذراندم و مانند باد به آرامی حرکت میکردم و در دل دعا میکردم که ای خدا، همه چیز را برایم آسان کن.
هوش مصنوعی: مثل مساحی که زمین را اندازهگیری میکند، من هم به دنبال او مراحل و مراحل را پیمودم.
هوش مصنوعی: به سرعت در بیابان حرکت میکردم و در هر توقف، دو منزل را پشت سر میگذاشتم.
هوش مصنوعی: بیابانی بسیار وحشتناک و سرد وجود دارد که هیچ چیز از آن خارج نمیشود و هیچ چیزی نمیتواند به آن وارد شود.
هوش مصنوعی: باد در بدن او مانند زهر کشنده عمل میکند و باعث میشود که خونش بسوزد.
هوش مصنوعی: از یخ ذوب شده، به مانند طلا، ظرفهای نقرهای بر سر من قرار دارد.
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، هنگامی که صبح فرا میرسد، سپیدی برف برای من دشوار میشود.
هوش مصنوعی: برف در بیابان به شدت ذوب میشود و اینطور به نظر میرسد که گویی دردی سخت به جان آن افتاده است.
هوش مصنوعی: ماه که به خاطر کارهای نرم و لطیفش از میان گلها برمیخیزد.
هوش مصنوعی: یک چوپان در نیمه شب از کنار کوه موصل عبور کرد و ستارهها در آسمان نمایان شدند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زنی میپردازد که تحت تأثیر زندگی و آداب و رسوم خاص خود، در حال بالا رفتن و پیشرفت است. او به شکلی تجلیلی و شجاعانه، با کمر راست و با اراده، به سمت جلو حرکت میکند و به نوعی خود را به الگوی شجاعت و نبرد شکرانیده است. این تصویر به نوعی تصوری از قدرت و عزت درونی را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: من به اوج کاروان رسیدم، مثل کشتی که به ساحل نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: به گوشم صدای خلخال آمد، مانند صدای جلاجل (زنگوله) از جلاجل.
هوش مصنوعی: زنگهای مختلفی به صدا درآمدند، مانند بلبلانی که از زیباترین گلها آواز میخوانند.
هوش مصنوعی: به نظرم از زیباییها و بزرگیهای چهرهات صحبت کردهای که مانند طاووس روی پاهایش با افتخار ایستاده است.
هوش مصنوعی: جرس مانند دو رشته طلا معلق است که هر دو از زانوی بازل آویزان شدهاند.
هوش مصنوعی: از نوک نیزههای سربازان، سرزمین مانند دور و اطراف سنابل (خود را) نشان میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی دیدم که بیسر و پاها در حال رفتن هستند، دلم برایشان در زیر باران کنار محمل (باربران) تنگ شد.
هوش مصنوعی: به نجیب خود گفتم که رفتارت را ملایمتر کن، ای کاش کسی به یاری مرد فرزانه بیاید.
هوش مصنوعی: بچر! ابریشم نرمی باشد که چراگاه را بچشم! و آهن سختی باشد که در آن مفاصل وجود دارد.
هوش مصنوعی: بیابان را بگرد و کوهها را رها کن؛ جاهای توقف را خراب کن و مسیرها را از هم بگسل.
هوش مصنوعی: به درگاه وزیر بروم و درخواست خود را مطرح کنم، مانند اینکه اعشی در حضور باهل از او طلب کمک کرده است.
هوش مصنوعی: در درگاه بلند و باعظمت آن فرمانروای بزرگ، که او خود از درجات بلند نیرو و مقام برخوردار است و از پستیها و ناپاکیها به دور است.
هوش مصنوعی: وزیری مانند یک فرشته بزرگ و با ارادت، چه در جلسات رسمی و چه در میان جمعهای مهم و محافل، به خوبی درخشان است.
هوش مصنوعی: وزیران دیگر پیش از این وجود داشتند و همه نامهها و رسالات در دیوانهای مختلف تنظیم میشدند.
هوش مصنوعی: سخن او پر از مفاهیم عمیق و معانی گوناگون است، و ویژگیهای او مانند آثاری زیبا و ارزشمند به نمایش گذاشته میشود.
هوش مصنوعی: هر کس به عدالت شاه مسعود میبالد، مانند پیغمبر که به نوشروان عادل افتخار میکند.
هوش مصنوعی: وقتی او را میبیند، ثروتی مانند قارون در مقابلش قرار میگیرد و در عین حال، کسی که نیازمند است به اندازه یک شخص بیچیز به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: هرگاه که سوالی از او پرسیده شود، مانند اینکه چقدر باارزش است، او به اندازهای که لازم است پاسخ میدهد و پاسخ او ارزشمند و گرانبها خواهد بود. همانطور که وقتی چیزی باارزش مانند کیف پول از مقابل کسی میرود، آن شخص دیگر آن را نخواهد داشت و صرفا در یاد او باقی میماند.
هوش مصنوعی: از قدرت و شدت صدای او، نهنگها به لرزه درمیآیند و حتی کوههای سنگین نیز از زمینلرزهها میلرزد.
هوش مصنوعی: ای خورشید جاودانه که پایههای سلطنت و روشنیبخش قومها هستی، توجه کن!
هوش مصنوعی: تو قیمتیترین و بهترین موجود در این دنیا هستی که همچون سایهای از خدا و نوری خالص بر روی زمین میدرخشانی. کسی از این چهره و شخصیت تو خبر ندارد.
هوش مصنوعی: یک سایهای وجود دارد که همزمان هم سایه است و هم نور، و یک نوری هست که هم نور است و هم سایه.
هوش مصنوعی: اگر در اختیار گوهر و هنری هستی، برای هر کار بزرگی دلیلی قوی وجود دارد.
هوش مصنوعی: فقط تو هستی که بخشندهی نعمتها و ثروتها هستی و هیچ کس دیگری به این معنا وجود ندارد. تو تنها منبع خیر و نیکی هستی و جز تو هیچ کسی نمیتواند این کار را انجام دهد.
هوش مصنوعی: شعر تو به اندازهای زیباست که از شاعری بزرگتر از حسان هم بهتر است و واژههای تو به قدری کامل و بینقصند که از هر کلمهای دیگر کاملترند.
هوش مصنوعی: خدایا، من به اینجا آمدهام با امید به تو و با امید به شخصی دیگر که بر من اثر مثبت دارد.
هوش مصنوعی: افراد برتر در نزد تو با آرامش حضور خواهند یافت، زیرا افرادی که به فضل و برتری اهمیت میدهند، هدفشان نیز برتری است.
هوش مصنوعی: اگر تو را به نعمت و روزی برسانی، همان چیزی را خواهم گفت که اعشی و دعبل گفتهاند.
هوش مصنوعی: اگر از خدمتت بیبهره بمانم، از دل به آتش میافتم و قلم را میشکنم.
هوش مصنوعی: به گوش باشید که صدای پرندگان و آواز قمری به گوش میرسد و همچنین یادآور نام سیمرغ و طغرل است.
هوش مصنوعی: زندگیات همیشه برقرار باشد و چشمانت پر از شادی. دلات پاک و سرشار از نیکی و شانس خوبی در انتظار تو باشد.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ به من توانایی و استعداد شاعری عطا کرده است، مانند دل شاداب بشار و طبیعت شاعر ابن مقبل.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وگر نه کرده بودی چرخ مایل
بدین سان لختکی میل معدل
حرامم بیته بی آلاله و گل
حرامم بیته بی آواز بلبل
حرامم بی اگر بیته نشینم
کشم در پای گلبن ساغر مُل
به علم فلسفه چندین چه نازی
که باشد فلسفی دایم معطل
هزاران گونه مشکل بیش بینم
در آن زلفین مفتول مسلسل
ارکب حل شکل کل یوم
[...]
فلک در سایه پر حواصل
زمین را پر طوطی کرد حاصل
هوا بر سیرت ضحاک ظالم
گزید آئین نوشروان عادل
خزان را با بهار از لعب شطرنج
[...]
و امرک لو خصصت به الثریا
لقابلة بطوع و امتثال
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.