گنجور

 
منوچهری

ای بت زنجیر جعد، ای آفتاب نیکوان

طلعت خورشید داری، قامت فردوسیان

نافرید ایزد زخوبان جهان چون تو کسی

دلربا و دلفریب و دلنواز و دلستان

گرت خوانم ماه، ماهی، ورت خوانم سرو،سرو

گرت خوانم حور، حوری، ورت خوانم جان، چو جان

مشک جعد و مشک خط و مشک ناف و مشکبوی

خوش سماع و خوش سرود و خوش کنار و خوش زبان

روت از گل درج دارد، درجت از عنبر طراز

مشکت از مه نافه دارد، ماهت از مشک آسمان

هم بت زنجیر جعدی، هم بت زنجیر زلف

هم بت لاله جبینی، هم بت لاله رخان

ای روان و جان من دایم ز تو با خرمی

ای سرا و باغ من دایم ز تو چون بوستان

 
 
 
رودکی

خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان

لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان

عنصری

چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان

بیروان تن پیکری پاکیزه چون بی‌تنْ روان

گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش

ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان

از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ابوسعید ابوالخیر

بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان

تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان

تا که می‌جستم ندیدم تا بدیدم گم شدم

گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان

در خیال من نیامد در یقینم هم نبود

[...]

فرخی سیستانی

سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان

بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان

بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی

پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان

ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند

پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان

تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها

تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه