قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۳ - در زلزله تبریز و مدح ابونصر مملان و پسرش
آن غیرت یزدان نگر و قدرت یزدان
از قدرت یزدان چه عجب غیرت چندان
هرگز نرسد کس بسر قدرت ایزد
هرگز نرسد کس بسر غیرت یزدان
گه کوه و بیابان کند از باغ و بساتین
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۴ - فی المدیحه
آن کجا کاوس کرد او نیت جادوستان
وان کجا محمود کرد او نیت هندوستان
از پی پیروزی دین و ز بهر جد خویش
کرد ویران کافران را خان شه کشورستان
خون کافر ریخت چندان کش نیارد کس شمار
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۵ - در مدح بختیار بن سلمان
ای ببالا بلای آزادان
آرزوی دلی و رنج روان
تنم از عشق تو نوان و نزار
دلم از رنج تو نژند و نوان
آرزوی جوان و پیری تو
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۶ - در مدح ابونصر مملان
ای جان من از آرزوی زلف تو پیچان
بنمای یکی روی و ببخشای یکی جان
زهره بدو رخسار تو داده همه زیور
هاروت بدو چشم تو داده همه دستان
از دو رخ تو نور برد چشمه خورشید
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۷ - در مدح امیر عضدالدین
ای جان من خریده بدیدار خویشتن
کرده مرا بمهر خریدار خویشتن
من جان و مال خویش ندارم ز تو دریغ
وز من دریغ داری دیدار خویشتن
تا گشت زیر غالیه گلنار تو نهان
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۸ - در مدح ابوالحسن علی لشگری
ای سهی سرو روان از تو بهشت آئین چمن
روی تو ماهست و گرد ماه از انجم انجمن
مشک داری بر شقایق ورد داری بر عقیق
سرو داری بر گل و شمشاد داری بر سمن
از نسیم زلف تو همچون شمن گردد صنم
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۹ - فی المدیحه
ایکام دل دوست و بلای دل دشمن
روزه شد و دیمه شد و عید آمد و بهمن
رسم اندر پیغمبر و بهمن تو بجای آر
هم سیرت پیغمبر و هم سیرت بهمن
بر سیرت آن هستی و بر کرده او نیز
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۰ - در شکایت از معشوق
ای مرا دیدار تو جان و جهان
بی تو هرگز نی جهان خواهم نه جان
ای جهان جان چه شادی باشدم
چون نباشی با من ای جان جهان
ای بسان حور و آئین پری
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۱ - در تعریف برکه و مدح امیر جعفر
این برکه مبارک این بزمگاه میمون
فرخنده باد دائم بر شاه افریدون
تمثالها بدو بر مانند روی لیلی
فواره ها بدو در مانند چشم مجنون
چونان کز آب خیزد فواره ها بدو در
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۲ - در مدح ابوالمعمر
باد نوروزی همی بر گل بدرد پیرهن
لاله را کرد ابر آزاری پر از لؤلؤ دهن
لاله گویی از سرشگ ابر دارد مرسله
ابر بر چرخ از سواد لاله دارد پیرهن
بوستان چون بزمگاه و سرو بن چون نیستان
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۳ - در مدح شرف الدین
بتی بمهر چو لیلی بچهر چون شیرین
بوصل او دل من شاد و عیش من شیرین
مثل زنند بشیرین لبش و لیکن هست
حدیث کردن شیرین او به از شیرین
اگر بچین بنگارند نقش چهره او
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۴ - در مدح ابونصر جستان
بت پیمان شکن دائم شکسته زلف چون پیمان
رخش ایمان دلش از کفر زلفش کفر بر ایمان
بچین زلف دام دل برنک روی کام جان
ز پیوندش روان نازان و از دوریش دل لرزان
ز عشق آن رخ رخشان ز مهر آن لب جانان
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۶ - در مدح شاه ابوالحسن و شاه ابومنصور
بتی که سجده برد پیش او مه گردون
به نیکوئی بر او نیکوان دیگر دون
بدان دو لاله مصقول دل کند مشغول
بدان دو سنبل مفتول دل کند مفتون
اگر نوان و نگونست زلف او چه عجب
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۷ - در مدح امیر وهسودان
بتی که لاله چند از رخانش لاله ستان
چه لاله ای که ندیده است خلق لاله چنان
بلای دین و دل آمد بسنبل و بادام
شفای جان و تن آمد بلاله و مرجان
همی رباید دلرا بناز در وصلت
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۹ - در مدح ابومنصور
بقد سرو رسائی بزلف غالیه گون
یکی همیشه فراز و یکی همیشه نگون
ز عشق آن رخ چون برف خون فشانده بر او
سرم چو برف شد و آب دیده گشت چو خون
بت عزیزی لیکن پر از هوات هوا
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح ابوالخلیل جعفر
بهشت عدن شد گیتی ز فر ماه فروردین
کنون می خوردن آئین دان و رامش کیش و شادی دین
کنون بلبل بباغ آمد ز بانگش دل بداغ آمد
پر از شمع و چراغ آمد زمین از نرگس و نسرین
شود بیدار خفته گل شود غنچه شکفته گل
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۱ - در مدح امیر ابوالحسن و امیر ابوالفضل
بهشت وار شد از نو بهار و بخت جوان
پدید گشت گل خرمی که بود نهان
خزان دشمن کفر از نشاط گشت بهار
بهار دشمن دین از نهیب گشت خزان
سعادت ازلی را پدید نیست کنار
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۲ - فی المدیحه
تا باد گذر کرد بگلزار و ببستان
از نافه تبت شده بستان چو شبستان
از بید همه باغ پر از شیشه میناست
وز لاله همه دشت پر از حقه مرجان
آن شیشه پر از غالیه وان حقه پر از مشگ
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۳ - در مدح ابونصر مملان
تا بپوشید بلؤلؤی ثمین باغ سمن
از گل سرخ بیاقوت بیاراست چمن
همه کهسار عقیق است و همه دشت گهر
هر دو را گشته طراز از عدن و کان یمن
گل خندان شده در بستان چون روی صنم
[...]
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۴ - در مدح ابوالخلیل جعفر
تا باد ماه آبان بگذشت در چمن
شد زرد و پر ز گرد به اندر چمن چو من
چون تخته های زرین بر نیلگون پرند
برگ چنار ریخته از باد در چمن
بر شاخ نار نار کفیده نگاه کن
[...]