گنجور

 
قطران تبریزی

این برکه مبارک این بزمگاه میمون

فرخنده باد دائم بر شاه افریدون

تمثالها بدو بر مانند روی لیلی

فواره ها بدو در مانند چشم مجنون

چونان کز آب خیزد فواره ها بدو در

از چشم بد سگالش فواره خیزد از خون

این دجله گونه بر که وان کرخ وار مجلس

میر اندر او بدولت شادی کنان چو هارون

از میر و دوستانش هرگز مباد خالی

با میهمان و مطرب همواره باد مشحون

پیوسته میر جعفر بر دشمنان مظفر

تا صد هزار مجلس با عیش باد مقرون

دریا به پیش آن دل چون دجله پیش دریا

جیحون به پیش آن کف چون برکه پیش جیحون

او را گشاده دارد گیتی همیشه یزدان

او را نهاده دارد گردن همیشه گردون

با خشم شاه جنت باشد بسان دوزخ

با قدر میر گردون باشد بسان هامون

میزان فضل طبعش ارکان جود دستش

گفتارهاش یکسر مانند در مکنون

قارون شده ز دستش سیصد هزار مفلس

شادان شده ز رویش سیصد هزار محزون

رویش بشادکامی دائم بگونه گل

دائم گرفته بر کف جام نبیذ گلگون

عمر ولیش باقی بخت ولیش بالا

خان عدوش ویران کار عدوش وارون

فضلش ز حد فزونتر داده است چرخ گردون

عمرش بسان فضلش باشد ز حد افزون

چون او ندیده مجلس چون او ندیده میدان

از روزگار آدم تا روزگار اکنون

چندانکه هست گیتی چندانکه هست گردون

او زر و سیم بخشد خواهنده را بگردون

بر جانش باد میمون بر تنش باد فرخ

این بزمگاه فرخ این برکه همایون