تا باد ماه آبان بگذشت در چمن
شد زرد و پر ز گرد به اندر چمن چو من
چون تخته های زرین بر نیلگون پرند
برگ چنار ریخته از باد در چمن
بر شاخ نار نار کفیده نگاه کن
چون صره دریده پر از گوهر و ثمن
سیب منقط آمد و نارنج مشگبوی
این جای لاله بستد و آن مسکن سمن
آن چون فشانده دانه یاقوت بر بلور
وین چون فشانده شوشه دینار بر سمن
اکنون بآفتاب خورد باده باده خوار
از بسکه باد سرد همی جسته بر چمن
از کوهسار حله ببر بر همی برد
بادی که برد تاختن از کوه تاختن
زاغ آمد و گرفت وطن در میان باغ
با درد و داغ بلبل بیرون شد از وطن
از درد هجر بلبل در باغ شاخ گل
پیرایه کرد پاره و افکند پیرهن
اندر فراق بیش کند ناله و فغان
هر کو روان بمهر کسی کرده مرتهن
بلبل گشاده است دهن در وصال گل
واندر فراق گل نگشاید همی دهن
من نیز همچو بلبل خاموش و خسته دل
آب از مژه گشاده و لب بسته از سخن
از آرزوی دیدن آن فتنه جهان
اندر فتاده سخت بهر گونه فتن
هر شب قرین مشتری و زهره داردم
آن ماه روی زهره رخ و مشتری ذقن
در چشم نم ز حسرت آن چشم پرخمار
جانم شکسته از غم آن زلف پرشکن
چون قد اوست راست مرا در هواش دل
چون عهدوی قویست مرا از هواش ظن
کردم فدای مهرش مهر هزار کس
کردم فدای جانش جان هزار تن
از جان خویش نبود هرگز عزیرتر
هست او مرا عزیزتر از جان خویشتن
عاشق بکام خویش نخواهد فراق دوست
کودک بکام خویش نبرد لب از لبن
گلنار و نار دارد بر نارون ببار
گلنار و نار طرفه بود بار نارون
نور است روی او همه چون چهره پری
وز ظلمتست مویش چون جان اهرمن
رضوان از آسمانش فرستاده بر زمین
تا شادکام گردد از او خسرو ز من
فرخنده بوالخلیل که کردش خدای عرش
از انجم سعادت بر طالع انجمن
لفظش که در مناظره در ثمین بود
دری که هست جان همه عالمش ثمن
ندهند زر و سیم بمثقال دیگران
چونانکه بهرمان دهد او خلق را بمن
گر شاه خصم گردد بر شهر دشمنان
زیشان خبر بماند و ز شهرشان دمن
نا زنده زو بزرگی چون از خرد روان
پاینده زو ولایت چون از روان بدن
بر دشمنان چو سنگ کند در شاهوار
بر حاسدان چو خار کند حله عدن
با دست او چو قطره بود دجله و فرات
با تیغ او چو پشه بود پیل و کرگدن
تیغش بروز رزم خوردمی ز خون خصم
از کاس سرش کاس کند وز بدنش دن
چون صاحب فدی که کند جان همی فدی
آید بطبع از ملکش خوشتر از بدن؟
از شهر دشمنانش دائم خسک برند
در ملک دوستانش باشد در یمن
خصمان او زنند وز شمشیرش ایمنند
زیرا که هیچ زن نکشد شاه تیغ زن
با خیل او چو دشت بود چرخ تیزرو
با تیغ او چو موم بود آهنین مجن
چنگالشان ز سم و پلنگانشان ز میش
حصارشان ز چادر و مردانشان ز زن
از تیر دوک سازند از جعبه دوکدان
از پرش خوان طرازند از نیزه بابزن
هرگز دل ولیش نپردازد از نشاط
هرگز تن عدوش نیاساید از محن
گاه سخا نداند کفش خلاف وعد
وقت وغا نداند طبعش فریب و فن
در شهر دوستانش کساد آلت سلاح
در ملک دشمنانش رواج است با دخن
با تیغ او چو موم بود کوه آهنین
با دست او چو خاک بود زر بی سخن
آن را که بند جان فکند در چه نیاز
ار جود اوش بدهد مر مشتری رسن
پای عدوش نسپرد از تن ره نشاط
در حرب حاسدانش بود اژدها فکن
آن سر سوی سمک بود آن سر سوی سماک
در هر دو سر بعجز همی پیش ذوالمنن؟
ای روز بزم ناز فزا و نیاز کاه
وی روز رزم فتنه نشان و حصار کن
از تف تیغ گرد برآری ز رود نیل
وز خون خصم تو شده در بادیه لژن
بس ممتحن که گشت ز مهر تو کامران
بس کامران که گشت ز مهر تو ممتحن
تا نسترن نباشد بر رنگ ارغوان
تا ارغوان نباشد بر بوی نسترن
با رنگ ارغوان بر تو باد متصل
با بوی نسترن بر تو باد مقترن
عیدت خجسته باد ز غم جانت رسته باد
دشمنت باد درد و جهان بسته محن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به تشبیه طبیعت در فصل پاییز و دگرگونیهای آن پرداخته است. او از زرد شدن چمن و ریزش برگهای درختان مانند چنار، که نشاندهنده تغییرات فصل است، صحبت میکند. بلبل نیز به خاطر دوری از گل، ناله سر میدهد و به درد فراق اشاره میکند. شاعر همچنین به عشق و آرزوی دیدن معشوق پرداخته و از غم فراق و حسرت در دل سخن میگوید. او با احساسات و تصاویری زیبا از زیبایی معشوق و دلتنگیهای عاشقانه بیان میکند، و در نهایت آرزوی شادی و دوری از غم برای معشوق دارد. شعر پر از استعاره و تشبیههایی است که عمق احساسات عاشقانه را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: وقتی باد ماه آبان وزید، چمن زرد و پر از گرد و غبار شد، و من نیز در این چمن این گونهام.
هوش مصنوعی: تختههای طلایی مانند، بر روی آب نیلگون پرنده، برگهای چنار از باد در چمن ریختهاند.
هوش مصنوعی: به شاخ نارنگی که میوهاش افتاده دقت کن، مانند شیری که به آن دوخته شده پر از جواهر و ارزش است.
هوش مصنوعی: سیب به رنگی زیبا و نارنج به خوشبویی خاصی آمدهاند. در اینجا، گل لاله شکوفا شده و بوی خوش سمن در فضایی که در آن هستیم را پر کرده است.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویرسازی زیبایی از دو چیز میپردازد. در بخش اول، اشاره به تکههایی از یاقوت دارد که بر روی بلور پاشیده شدهاند، که نمایانگر زیبایی و درخشش است. در بخش دوم، به تکههایی از دینار (پول) که بر روی سمن (گل خوشبو) پاشیده شدهاند، اشاره میکند که نماد ثروت و ارزش است. در کل، بیت به نوعی بیانگر همنشینی زیبایی و ثروت در اشیاء و جلوههای طبیعی است.
هوش مصنوعی: اکنون که آفتاب به زمین میتابد و شراب مینوشیم، بادهخوار از آنقدر که باد سرد بر چمن میوزد، لذت میبرد.
هوش مصنوعی: بادی از کوهسار در حال وزیدن است که حرکت سریع و جانانهای دارد و خود را به سوی پایین میراند.
هوش مصنوعی: زاغی به باغ آمد و در آنجا ساکن شد، در حالی که بلبل با غم و اندوه از وطنش رفته بود.
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر درد جدایی، در باغ به شاخه گل زخمی میزند و لباس خود را پاره و به زمین میاندازد.
هوش مصنوعی: در جدایی، هر کسی که دلش به محبت کسی وابسته شده باشد، ناله و فریاد میکند.
هوش مصنوعی: بلبل در زمان وصال و نزدیکی با گل، با شادی و شور بسیار آواز میخواند و دهانش را باز میکند، اما در دوران جدایی و فراق از گل، به هیچ عنوان نمیتواند آواز بخواند و یا دهانش را باز کند.
هوش مصنوعی: من نیز مانند بلبل، ناراحت و بیصدا هستم، اشکهایم جاری شده و زبانم به سخن گفتن نمیآید.
هوش مصنوعی: به شدت به خاطر آرزوی دیدن آن دلبری که تمام جهان را به تحیر انداخته، در یک دنیا از مشکلات و چالشها غرق شدهام.
هوش مصنوعی: هر شب من در کنار زهره و مشتری هستم، آن ماه زیبا که دارای چهرهای شبیه زهره و دندانی مانند مشتری است.
هوش مصنوعی: در چشمانم اشکهای حسرت دیده میشود و آنچه از غم آن زلف زیبا به جانم آسیب رسانده، به قدری است که جانم را به درد آورده است.
هوش مصنوعی: وقتی قامت او را میبینم، دلم در آرزوی او در آسمانها پرواز میکند، چون دلم به عشق او قوی و محکم است، از عشق به او هیچ شکی ندارم.
هوش مصنوعی: برای عشق او، جان و دل هزاران نفر را فدای او کردهام.
هوش مصنوعی: او برای من عزیزتر از جان خودم است و هرگز کسی به اندازه او برایم ارزشمند نبوده است.
هوش مصنوعی: عاشق همیشه در آرزوی وصال معشوق است و هرگز نمیتواند دوری او را تحمل کند، مانند کودک که هرگز از خوردن شیر مادرش دست نمیکشد.
هوش مصنوعی: درختان گلابی و انار با یکدیگر در حال شکفتن هستند و بر درخت نارون نیز گل و میوه میرویند. این صحنه جالب و زیباست که هر دو درخت با هم در حال باروری و شکوفایی هستند.
هوش مصنوعی: چهره او همچون یک پری درخشان است و نورانی میدرخشد، اما موهایش تاریک و مانند روح اهریمن به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: خداوند باغی زیبا و خوشبو را از آسمان به زمین فرستاده تا شاهزادهای از من از آن استفاده کند و خوشحال شود.
هوش مصنوعی: بوالخلیل خوشبختی دارد که خداوند از آسمانها برای او برکت و سعادت را نازل کرده است.
هوش مصنوعی: در این متن به این نکته اشاره شده است که هر کلمه یا اصطلاحی که در بحث و گفتوگو مطرح میشود، به مانند دری است که به جان و حقیقت موجودات عالم راه پیدا میکند. به عبارتی دیگر، هر بحثی که مطرح میشود، میتواند به درک عمیقتری از ارزش و ماهیت هستی منجر شود.
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از این است که نباید طلا و نقره را به اندازهٔ دیگران به هر کسی بدهند؛ زیرا هر فرد باید به اندازهٔ خودش و نیازهای خاص او مورد توجه قرار گیرد. به عبارت دیگر، باید توجه داشت که هر کس لیاقت و شرایط خاص خود را دارد و نباید به همه به یک اندازه وافزایش داد.
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی دشمن بر شهری از دشمنان حاکم شود، خبر از آنجا باقی میماند و از شهر آنها اثری نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: زندگی بدون روح، همانند بزرگی نیست که از خرد کوچک نشأت گیرد. حکمرانی نیز، همچون بدن، نیازمند روح است تا روحی پایدار به آن بدهد.
هوش مصنوعی: هرگاه که بر دشمنان به شدت و با قدرت عمل شود، مثل سنگی سخت و محکم به آنان ضربه میزند و بر حسودان، مثل خار که در لباس به وجود میآید، باعث زحمت و آزار میشود.
هوش مصنوعی: به وسیلهی قدرت او، دجله و فرات مانند قطرهای کوچک به نظر میرسند و با ضربت او، فیل و کرگدن مانند مگسی بیاهمیت جلوه میکنند.
هوش مصنوعی: تیغ او در میدان نبرد مرا به یاد خون دشمن انداخت، و از سر او کاسهای به دست آمد و از بدن او نیز چیزی به دست آمد.
هوش مصنوعی: چرا کسی که برای او جان خود را فدای او کردهای، نباید از ملک و قدرت او خوشحالتر باشد، حتی اگر جانش ارزشمندتر از بدنش باشد؟
هوش مصنوعی: دشمنانش همیشه در حال خراب کردن هستند، اما دوستانش در آرامش و خوشبختی زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: حریفان او را مورد حمله قرار میدهند و از شمشیرش در امان هستند، چرا که هیچ زنی نمیتواند شاه را بکشد.
هوش مصنوعی: در اینجا میگوید که وقتی او به میدان میآید، مانند زمین وسیع و بیانتها میشود و قدرت و سرعت او همانند یک چرخ تندرویی است که به راحتی حرکت میکند. همچنین، نیرومندی او به اندازهای است که میتواند آهن را مانند موم ذوب کند و آن را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: آنها با چنگالهای تیز و خطرناکشان و پلنگان وحشی خود، در دل طبیعت زندگی میکنند. حصارهایشان از چادرهایی که برپا کردهاند تشکیل شده و مردانشان از زنانی که در کنارشان هستند حمایت میکنند.
هوش مصنوعی: از چوب، دوک درست میکنند؛ از جعبه، دوکدان میسازند؛ از پر، سوت بسازند و از نیزه، زنگ.
هوش مصنوعی: دل ولی نمیتواند از شادابی و نشاط دور بماند و بدن دشمن نیز هرگز از مشکلات و سختیها آرامش نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: گاهی آدمی در مییابد که در زمان جنگ و در اوج هیاهو، نمیتواند به وعدههایش عمل کند و طبیعتش فریبکار و دورو است.
هوش مصنوعی: در شهر دوستانش کسادی و رکود حاکم است، اما در قلمرو دشمنانش، سلاح و آمادهباش وجود دارد.
هوش مصنوعی: تیغ او مانند موم است که میتواند هر چیزی را در هم بشکند، و کوه سخت آهنین در برابر دست او همچون خاک نرم است. طلا نیز در دستان او بدون نیاز به گفتگو، به راحتی شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: کسی که جان خود را به عشق دیگری داده است، نیاز ندارد نگران باشد که آیا آن عشق به او دلسوزی میکند یا خیر. عشق واقعی او را به خود مشغول کرده و دیگر نیازی به انتظار و درخواست ندارد.
هوش مصنوعی: پای او را به دشمنان نسپار و از بدن خود لذت و خوشی را حفظ کن، زیرا دشمنانش مانند اژدهایی خطرناک هستند.
هوش مصنوعی: در یک طرف چرخش ستارهها سمک قرار دارد و در طرف دیگر سماک. در هر دو سمت، نشانهای از ناتوانی وجود دارد. آیا این نشانهها به سوی کسی که نعمتها را میدهد، اشاره دارند؟
هوش مصنوعی: ای روزی که پر از ناز و طلب و زیبایی است، ای روزی که باید در برابر چالشها و فتنهها آماده باشی و از خود دفاع کنی.
هوش مصنوعی: با تیز کردن تیغ خود، میتوانی از آب نیل به برآمدگیهایی برسید و از خون دشمنان، در بیابانهای لژن بهرهبرداری کنی.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که بسیاری از افرادی که تحت تاثیر محبت و عشق تو قرار گرفتهاند، موفق و راضی شدهاند. همچنین، افرادی که از عشق تو بهرهمند شدهاند، خود نیز در معرض آزمایش و آزمون قرار گرفتهاند. به این ترتیب، عشق تو باعث رشد و آزمایش هر دو گروه میشود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که گل نسترن وجود نداشته باشد، رنگ ارغوانی هم نخواهد بود و تا زمانی که ارغوانی نباشد، بوی نسترن هم حس نخواهد شد.
هوش مصنوعی: با رنگ قرمز و زیبا به تو تقدیم میشود و با عطر نسترن به تو پیوند میخورد.
هوش مصنوعی: آرزوی شادی و سرورا برای تو دارم، امیدوارم از غم و اندوه رسته و آزاد شده باشی. دشمنان تو در درد و رنج بمانند و دنیای تو از مشکلات و سختیها دور باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتم گلست یا سمنست آن رخ و ذقن
گفتا یکی شکفته گلست و یکی سمن
گفتم در آن دو زلف شکن بیش یا گره
گفتایکی همه گره است و یکی شکن
گفتم چه چیز باشد زلفت در آن رخت
[...]
کردم تهی دو دیده بر او من چنانک رسم
تا شد ز اشکم آن ز می خشک چون لژن
من کرده پیش جوزا، وز پس نبات نعش
اینهم چو باد بیزن و آنهم چو با بزن
ای گلبن روان و روان را بجای تن
پیش آر جام و تازه کن از راح روح من
زان می که رنگ و بوی تقاضا کند ازو
د رکوهسار لاله و در باغ یاسمن
خمری که مشک خفته و بیدار در دو حال
[...]
زیرا که نیست از گل و از یاسمن کمی
تا کم شدهست آفت سرما ز گلستان
چون میل تو به آب همی بینم ای صنم
مانند چشمه کردم من چشم خویشتن
سقا اگر همیشه کند سوی چشمه میل
بس چون که میل نیست تو را سوی چشم من
دانسته ای مگر که بود بی خلاف گرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.