گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۱ - مطلع دوم

 

دست صبا برفروخت مشعلهٔ نوبهار

مشعله داری گرفت کوکبهٔ شاخ سار

ز آتش خورشید شد نافهٔ شب نیم سوخت

قوت از آن یافت روز خوش دم از آن شد بهار

خامهٔ ما نیست طلع، چهره گشای بهار

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۲ - در پند و اندرز و ستایش رکن الدین مفتی خوی و رکن الدین عالم ری و تاج الدین رازی ابن امین الدین

 

الصبوح الصبوح کامد کار

النثار النثار کامد یار

کاری از روشنی چو آب خزان

یاری از خرمی چو باد بهار

چرخ بر کار و یار ما به صبوح

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۳ - مطلع دوم

 

دیده بانان این کبود حصار

روز کورند یا اولی‌الابصار

چون جهانی ز خندقی است گلین

کآتشین خندق است گرد حصار

رخش همت برون جهان چو مسیح

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۴ - مطلع سوم

 

بخ بخ ای بخت و خه خه ای دل دار

هم وفادار و هم جفا بردار

من تو را زان سوی جهان جویان

تو بدین سو سرم گرفته کنار

طفل می‌خواندمت، زهی بالغ

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۵ - در رثاء امام عز الدین ابوعمر و اسعد

 

کو دلی کانده کسارم بود و بس

از جهان زو بوده‌ام خشنود و بس

مرغ دیدی کو رباید دانه را

محنت این دل هم چنان بربود و بس

من ز چرخ آبگون نان خواستم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۶ - در ستایش ملک الرسا شمس الدین محمودبن علی

 

صدری که قدر کان شکند گوهر سخاش

بحری که نزل جان فکند پیکر سخاش

صدر سخی که لازم افعال اوست بذل

این اسم مشتق است هم از مصدر سخاش

هارون صدر اوست فلک ز آن که انجمش

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۷ - این قصیدهٔ را مذکورة الاسحار خوانند و در کعبهٔ معظمه انشاد کرده و در وصف مناسک حج و تخلص به مدح ملک الوزرا جمال الدین اصفهانی نموده که تعمیر حرم کرده بود و خواص مکه این قصیدهٔ را به زر نوشتند

 

صبح حمایل فلکت آهیخت خنجرش

کآمیخت کوه ادیم شد از خنجر زرش

هر پاسبان که طرهٔ بام زمانه داشت

چون طره سر بریده شد از زخم خنجرش

صبح از صفت چویوسف و مه نیمهٔ ترنج

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۸ - مطلع دوم

 

سر حد بادیه است روان پاش بر سرش

جان را حنوط کن ز سموم معطرش

گوگرد سرخ و مشک سیه خاک و باد اوست

باد بهشت زاده ز خاک مطهرش

ناف زمی است کعبه مگر ناف مشک شد

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۹ - مطلع سوم

 

اینک مواقف عرفات است بنگرش

طولش چو عرض جنت و صد عرض اکبرش

دهلیز دار ملک الهی است صحن او

فراش جبرئیلش و جاروب شهپرش

نوار لله از تف نفس و آه مشعلش

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۰ - مطلع چهارم

 

من صید آنکه کعبهٔ جان‌هاست منظرش

با من به پای پیل کند جنگ عبهرش

صد پیل‌وار خواهدم از زر خشک از آنک

مشک است پیل بالا در سنبل ترش

دل تو سنی کجا کند آن را که طوق‌وار

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۱ - در ستایش فخر الدین منوچهر شروان شاه به التزام لفظ «عید» در هر بیت

 

رخسار صبح را نگر از برقع زرش

کز دست شاه جامهٔ عیدی است در برش

گردون به شکل مجمر عیدی به بزم شاه

صبح آتش ملمع و شب مشک اذفرش

مشرق به عود سوخته دندان سپید کرد

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۲ - مطلع دوم

 

آمد دواسبه عید و خزان شد علم برش

زرین عذار شد چمن از گر لشکرش

عید است و آن عصیر عروسی است صرع‌دار

کف بر لب آوریده و آلوده معجرش

وینک خزان معزم عید است و بهر صرع

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۳ - مطلع سوم

 

عیدی است فتنه‌زا ز هلال معنبرش

دل کان هلال دید نشیند برابرش

آری چو فتنه عید کند شیفته شود

دیوانهٔ هوا ز هلال معنبرش

من شیفته چو بحر و مسلسل چو ابر از آنک

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۴ - مطلع چهارم

 

صبح هزار عید وجود است جوهرش

خضر است رایتش، ملک الموت خنجرش

اقلیم بخش و تاج ستان ملوک عصر

شاهی که عید عصر ملوک است مخبرش

نی نی به بزم عید و به روز وغاش هست

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۵ - این قصیدهٔ بر بدیهه در ساحل باکو به نزدیک آتش خودسوز در وصف شکار کردن خاقان اکبر منوچهر شروان شاه

 

در پردهٔ دل آمد دامن کشان خیالش

جان شد خیال بازی در پردهٔ وصالش

بود افتاب زردی کان روز رخ در آمد

صبح دو عید بنمود از سایهٔ هلالش

چون صبح خوش بخندید از بیست و هشت لؤلؤ

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۶ - قصیدهٔ مرآت الصفا، در حکمت و تکمیل نفس

 

دل من پیر تعلیم است و من طفل زبان دانش

دم تسلیم سر عشر و سر زانو دبستانش

نه هر زانو دبستان است و هر دم لوح تسلیمش

نه هر دریا صدف دار است و هر نم قطره نیسانش

سر زانو دبستانی است چون کشتی نوح آن را

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۷ - در ستایش فخر الدین شروان شاه منوچهر

 

ز عدل شاه که زد پنج نوبه در آفاق

چهار طبع مخالف شدند جفت وفاق

رسید وقت که پیک امان ز حضرت او

رساند آیت رحمت به انفس و آفاق

بسی نماند که بی‌روح در زمین ختن

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۸ - در رثاء امام محمد بن یحیی خراسانی و خفه شدن او به دست غزان

 

تا درد و محنت است در این تنگنای خاک

محنت برای مردم و مردم برای خاک

جز حادثات حاصل این تنگنای چیست

ای تنگ حوصله چه کنی تنگنای خاک

این عالمی است جافی و از جیفه موج زن

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۹ - در ستایش سلطان غیاث الدین محمد بن محمود بن محمد بن ملک شاه سلجوقی

 

مرغ شد اندر هوا رقص کنان صبح‌دم

بلبله را مرغ‌وار وقت سماع است هم

برلب جام اوفتاد عکس شباهنگ بام

خیز و درون پرده ساز پرده به آهنگ بم

هدیه بر دل رسان تحفه سوی لب فرس

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۰ - مطلع دوم

 

ای لب و زلفین تو مهره و افعی بهم

افعی تو دام دیو مهرهٔ تو مهر جم

در ختنی روی تو حجلهٔ زنگی عروس

در یمنی جزع تو حجرهٔ هندی صنم

مریم آبستن است لعل تو از بوسه باش

[...]

خاقانی
 
 
۱
۱۸۳
۱۸۴
۱۸۵
۱۸۶
۱۸۷
۳۷۳