گنجور

 
خاقانی

صبح حمایل فلکت آهیخت خنجرش

کآمیخت کوه ادیم شد از خنجر زرش

هر پاسبان که طرهٔ بام زمانه داشت

چون طره سر بریده شد از زخم خنجرش

صبح از صفت چویوسف و مه نیمهٔ ترنج

بکران چرخ دست بریده برابرش

شب گیسوان گشاده چو جادو زنی به شکل

بسته زبان ز دود گلو گاه مجمرش

گفتی که نعل بود در آتش نهاده ماه

مشهود شد چو شد زن دود افکن از برش

شب را نهند حامله خاور چراست زرد

کبستنی دلیل کند روی اصفرش

شب عقد عنبرینهٔ گردون فرو گسست

تا دست صبح غالیه سازد ز عنبرش

آنک عروس روز، پس حجله معتکف

گردون نثار ساخته صد تخت گوهرش

ز آن پیش کاین عروس برهنه علم شود

کوس از پی زفاف شد آنک نواگرش

گوئی که مرغ صبح زر و زیورش بخورد

کز حلق مرغ می‌شنوم بانگ زیورش

مانا که محرم عرفات است آفتاب

کاحرام را برهنه سر آید ز خاورش

هر سال محرمانه ردا گیرد آفتاب

وز طیلسان مشتری آرند میزرش

بل قرص آفتاب به صابون زند مسیح

کاحرام را ازار سپید است در خورش

بینی که موقف عرفات آمده مسیح

از آفتاب جامهٔ احرام در برش

پس گشته صد هزار زبان آفتاب‌وار

تا نسخهٔ مناسک حج گردد از برش

نشکفت اگر مسیح درآید ز آسمان

آرد طواف کعبه و گردد مجاورش

کامروز حلقهٔ در کعبه است آسمان

حلقه زنان خانهٔ معمور چاکرش

بل حارسی است بام و در کعبه را مسیح

زان است فوق طارم پیروزه منظرش

چوبک زند مسیح مگر زآن نگاشتند

با صورت صلیب برایوان قیصرش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مجیرالدین بیلقانی

تر دامنی که ننگ وجودست گوهرش

دریا نشسته خشک لب از دامن ترش

طفل سخن به شیر سگ آلود از آنگهی

کاین شوخ گربه چشم گرفتست در برش

سرگشته شد چو زیبق ناکشته کز تری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجیرالدین بیلقانی
خاقانی

سر حد بادیه است روان پاش بر سرش

جان را حنوط کن ز سموم معطرش

گوگرد سرخ و مشک سیه خاک و باد اوست

باد بهشت زاده ز خاک مطهرش

ناف زمی است کعبه مگر ناف مشک شد

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
عراقی

هر دم که در صفای رخ یار بنگرد

گردد همه جهان بحقیقت مصورش

چون باز در فضای دل خود نظر کند

بیند چو آفتاب، رخ خوب دلبرش

سعدی

پروردگار خلق خدایی به کس نداد

تا همچو کعبه روی بمالند بر درش

از مال و دستگاه خداوند قدر و جاه

چون راحتی به کس نرسد خاک بر سرش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه