کو دلی کانده کسارم بود و بس
از جهان زو بودهام خشنود و بس
مرغ دیدی کو رباید دانه را
محنت این دل هم چنان بربود و بس
من ز چرخ آبگون نان خواستم
او جگر اجری من فرمود و بس
چرخ بر من عید کرد و هر مهم
ماه نوصاع تهی بنمود و بس
من زکات استان او در قحط سال
هم بصاعی باد میپیمود و بس
ز آتش دولت چو در شب ز اختران
گرمیی نادیده دیدم، دود و بس
مایهٔ سلوت به غربت شد ز دست
دل زیان افتاد و محنت سود و بس
تا به تبریزم دو چیزم حاصل است
نیم نان و آب مهران رود و بس
زیر خاک آساید آن کز تخم ماست
تخم هم در زیر خاک آسود و بس
چون بروید تخم محنتها کشد
محنت داسش که سر بدرود و بس
آتش از دست فلک سودم به دست
کو به پای غم چو خاکم سود و بس
عودی خاک آتشین اطلس کنم
ز آب خونین کاین مژه پالود و بس
گرچه غم فرسودهٔ دوران بدم
مرگ عز الدین مرا فرسود و بس
بر سر خاکش خجل بنشست چرخ
نیم رو خاکی و خون آلود و بس
مه به اشک از خاک راه کهکشان
گل گرفت و خاک او اندود وبس
گفتم ای چرخ این چنین چون کردهای
پس به خون ما توئی ماخوذ و بس
هم ز عذر خود تظلم کرد چرخ
کان تظلم گوش من بشنود و بس
بر لباس دین طراز شرع را
لفظ و کلکش بود تار و پود و بس
مهدی دین بود لیکن چون مسیح
بر دل بیمارم او بخشود و بس
جاه و جانی بس به تمکین و حضور
بر تن و جان من او افزود و بس
گرچه در تبریز دارم دوستان
دوستی جانی مرا او بود و بس
بعد از او در خاک تبریزم چکار
کابروی کار من او بود و بس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر ایرانی به ابراز اندوه و ناکامیهای زندگی میپردازد. شاعر ابتدا از دلتنگی و غمهایش سخن میگوید و به سختیها و مصیبتهایی که در زندگی تحمل کرده است اشاره میکند. او به نانی که از زندگی میخواهد و آنچه که به او داده شده، اشاره میکند و حسرت میخورد که جز رنج و محنت چیزی نصیبش نشده است.
شاعر یادآور میشود که هرچند دوستانی در تبریز دارد، ولی غم و فقدان عزیزش او را عمیقاً تحت تأثیر قرار داده است. او در نهایت به یاد عزیز از دست رفتهاش میافتد و به این موضوع میپردازد که همچنان در غم او بسر میبرد و عالمی از اندوه و غم نصیبش شده است.
به طور کلی، این شعر تصویری از احساسات عمیق، ناامیدی و تنهایی انسان در برابر مشکلات زندگی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: کجا میتوانم قلبی پیدا کنم که تنها برای من باشد، چرا که از دنیا فقط به خاطر او راضی و خوشنود بودهام.
هوش مصنوعی: مرغی را میبینی که دانه را میرباید، درد و رنج قلب من هم به همین شکل است و بس.
هوش مصنوعی: من از دنیا و سرنوشت خواستم که نان به من بدهد، اما آنچه که به من داد، فقط آزردگی و درد بود.
هوش مصنوعی: چرخ روزگار بر من خوشی و عید را جشن گرفته است، اما هر ماه و سال جدید، تنها خالی و بیمحتوا به نظر میرسد و چیز دیگری را به نمایش نمیگذارد.
هوش مصنوعی: در سختترین شرایط و قحطی، من به او حق خود را میدادم و تنها با یک مقدار کم، دستم را دراز میکردم.
هوش مصنوعی: از آتش حکومت، وقتی در شب ستارهها، گرمایی ناچیز دیدم، فقط دود و هیچ چیز دیگر بود.
هوش مصنوعی: خوشی و آرامش زندگی به خاطر دوری از وطن از بین رفته و دل دیگر توانایی تحمل این درد و رنج را ندارد.
هوش مصنوعی: تا وقتی به تبریز برسم، تنها دو چیز برای من کافی است: نیم نان و آب مهران، و دیگر هیچ.
هوش مصنوعی: در زیر زمین، چیزی که از ما به وجود آمده است آرام میگیرد. تخم نیز در زیر خاک آرامش دارد و همین کافی است.
هوش مصنوعی: زمانی که بذرهای سختی و رنج در زندگی کاشته شود، حاصل آن رنج و درد ناشی از آن خواهد بود که در نهایت به وداعی میانجامد.
هوش مصنوعی: آتش از آسمان به من ضرر میزند و من مانند خاکی هستم که فقط در غم و اندوه فرورفتهام.
هوش مصنوعی: من خاکی داغ و آتشین را به شکل پارچهای نرم و زیبا درمیآورم، بنابراین مژههای من از اشکهای خونین پاک شده و تنها باقی ماندهاند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه غم و اندوه سالها مرا خسته کرده، تنها مرگ عز الدین است که واقعاً مرا فرسوده کرده و بس.
هوش مصنوعی: چرخ آسمان بر روی خاک او نشسته و در حالی که خاکی و خونآلود است، خجالتزده به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: ماه با اشکی که از ناامیدی بر زمین ریخت، خاک را به زیبایی کهکشان آراست و به آن سر و سامان داد.
هوش مصنوعی: به چرخ فلک گفتم، چرا این گونه رفتار میکنی؟ پس تو مسئول سرنوشتمان هستی و فقط ما را به زحمت انداختهای.
هوش مصنوعی: چرخ (سرنوشت) نیز از روی عذر خود شکایت میکند، چون میداند که فقط من صدای این شکایت را میشنوم و بس.
هوش مصنوعی: لباس دین واقعی بر اساس اصول شرعی بافته شده است و تمام جزئیات آن به دقت در هم تنیده شدهاند.
هوش مصنوعی: مهدی نماینده دین بود، اما مانند مسیح به دل دردناک من رحم کرد و فقط همین کافی بود.
هوش مصنوعی: به دلیل مقام و شخصیتش، فقط با بودنش در زندگی من به روح و جان من اعتبار و ارزش بیشتری بخشید.
هوش مصنوعی: علیرغم اینکه در تبریز دوستان زیادی دارم، تنها کسی که برای من اهمیت دارد و جانم به او بستگی دارد، فقط اوست.
هوش مصنوعی: بعد از او در تبریز چه کار میتوانم بکنم؟ تنها او به کار من اهمیت میداد و بس.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.