شمارهٔ ۱۲۵ - این قصیدهٔ بر بدیهه در ساحل باکو به نزدیک آتش خودسوز در وصف شکار کردن خاقان اکبر منوچهر شروان شاه
در پردهٔ دل آمد دامن کشان خیالش
جان شد خیال بازی در پردهٔ وصالش
بود افتاب زردی کان روز رخ در آمد
صبح دو عید بنمود از سایهٔ هلالش
چون صبح خوش بخندید از بیست و هشت لؤلؤ
من هست نیست گشتم چون سایه در جمالش
چشمش ز خواب و غمزه زنبور سرخ کافر
شهد سپید در لب، موم سیاه خالش
آن خال نیم جو سنگ از نقطهٔ زره کم
بر نقطه حلقه گشته زلف زره مثالش
دل خاک پای او شد شستم به هفت آبش
جان صید زلفش آمد دیدم به هفت حالش
یار از برون پرده بیدار بخت بر در
خاقانی از درون سو هم خوابهٔ خیالش
گه دست بوس کردم گه ساعدش گزیدم
لب خواستم گزیدن ترسیدم از ملالش
از گرد جیش خسرو وز خون وحش صحرا
مشکین زره قبایش، رنگین سپر قذالش
دیدم که سرگران بود از خواب و صید کرده
از صیدگاه خسرو کردم سبک سؤالش
گفتم بدیدی آخر رایات کهف امت
و آن مهد جای مهدی چتر فلک ظلالش
وآن عمر خوار دریا و آن روزه دار آتش
چون معتکف برهمن، نه قوت و نه منالش
وان تیغ شاه شروان آتش نمای دریا
دریا شده غریقش، آتش شده زگالش
گفتا که چند شب من و دولت بهم نخفتیم
اندر رکاب خسرو در موکب جلالش
از بوی مشک تبت کان صحن صید گه راست
آغشته بود با خاک از نعل بور و چالش
رخسار بحر دیدم کز حلق شرزه شیران
گل گونه دادی از خون شاه فلک فعالش
بل غرقه آب دریا در گوهر حسامش
بل آب زهره شیران در آتش قتالش
شه بر کنار دریا زان صید کرد یعنی
لب تشنه بود بحر و بود آمدن محالش
آهیخ تیغ هندی چون چشمهٔ مصفی
تا بحر گشت سیراب از چشمهٔ زلالش
مصروع بود دریا کف بر لب آوریده
آمد سنان خسرو، بنوشت حرز حالش
یک هفته ریخت چندان خون سباع کز خون
هفتم زمین ملا شد بگرفت از آن ملالش
در مرکز مثلث بگرفت ربع مسکون
فریاد اوج گردون از تیغ مه صقالش
چون آفتاب هر سو پیکان آتش افشان
جوزای شاه یعنی دست سخا سگالش
سر بر سر کمانش آورده چرخ چندان
کز دور قاب قوسین دیدند در شمالش
ز آن سان که روز مجلس در خلعتی که بخشد
ز اطلس بطانه سازد پروانهٔ نوالش
بر شخص شرزه شیران از خون قبای اطلس
مقراض وش بریدی مقراضهٔ نصالش
چون در اسد رسیدی چون سنبله سنان کش
از ضربت الف سان کردی چو سین و دالش
دریای گندنا رنگ از تیغ شاه گل گون
لعل پیازی از خون یک یک پشیز والش
سوفار وش ز حیرت وحشی دهان گشاده
شه چون زبان خنجر کرده به تیر لالش
اجسام وحش گشته ز ارواح خالی السیر
از تیغ شه که دین را سعد است ز اتصالش
تشریف ضربت او ارواح وحشیان را
تعلیم شکر دادی هنگام انفصالش
از دور تیغ خسرو چون سبزهوش نمودی
گستاخ پیش رفتی هم گور و هم غزالش
آهو نخورده سبزه، سبزه بخوردی او را
انسی شدی چو دادی از وحشی انتقالش
چه فخر بال شه را از صید گور و آهو
کز صید شیر گردون هم عار داشت بالش
گر خاک صید گاهش بگذارد آسمانها
بهر حنوط رضوان تحفه برد شمالش
صیدی چنین که گفتم و اقبال صیدگه را
شعری زننده قرعه سعد السعود فالش
دوشیزگان جنت نظاره سوی مردی
کابستن ظفر شد تیغ قضا جدالش
گفتند آنک آنک کیخسرو زمانه
در زین سمند رستم، در کف کمند زالش
مختار خلق عالم خاقان اکبر آمد
کارحام دهر خشک است از زادن همالش
شاهی که در دو عالم طغرای مملکت را
هست از خط ید الله توقیع لایزالش
شاهی است سایس دین نوری است سایهٔ حق
تایید حق تعالی کرده ندا تعالش
ز آن جام کوثر آگین جمشید خورده حسرت
ز آن رمح اژدها سر ضحاک برده مالش
یارب که آب دریا چون نفسرد ز خجلت
چون بیند این عواطف بیرون ز اعتدالش
دریا ز شرم جودش بگریختی چو زیبق
اما چهار میخ است آنک زمین عقالش
گوئی سرشک شور است از چشم چرخ دریا
کز هیبت بلارک شه نیست صبر و هالش
یا از مسام کوه است آب خوی خجالت
کاندر خور ملک نیست ایثار گنج و مالش
روح القدس براقش وز قدر هیکل او
خورشید میخ زر است اندر پی نعالش
قطب فلک رکابش هست از کمال رتبت
جرم سهیل آمد چرم از پی دوالش
ای شاه عرش هیبت، خورشید صبح رایت
چترت همای نصرت و آفاق زیر بالش
دهر است پیر مردی زال عقیم دنیا
چون بادریسه یک چشم این زال بد فعالش
شد پیرمرد رامت زال از پی طراوت
شد بادریسه پستان آن سالخورده زالش
چون تاردق مصری در دق مرگ خصمت
نالان چو نیل مصر است از ناله تن چو نالش
مه شد موافق او در دق بدین جنایت
هر سال در خسوفی کرد آسمان نکالش
گر داشت خصم ناری چون نار صد زبانی
چون خاک شد فسرده چون باد شد مجالش
افسرده شده ور اکنون خواهد ز تیغت آتش
هم کاسهٔ سر او خواهد شدن سفالش
جاسوس توست بر خصم انفاس او چو در شب
غماز دزد باشد هم عطسه هم سعالش
هر که از طریق نخوت آمد به دار ملکت
دید این شرف که داری ز آن نقد شد وبالش
در تو کجا رسد کس چون موسی اندر آتش
کز دور حاصلی نه جز برق و اشتعالش
هر کو به کیل یا کف هست آفتاب پیمای
از آفتاب ناید یک ذره در جوالش
خورشید کز ترفع دنبال قطب دارد
چون راستی نبیند کژ سر کند زوالش
ای گوهر کمالت مصباح جان آدم
خورشید امر پخته در شش هزار سالش
خاقانی از ثنایت نو ساخت خوان معنی
کو میزبان نطق است وین دیگران عیالش
خاک در تو بادا از خوان آسمان به
صدر تو عرش رفعت، جنت صف نعالش
فرمانت حرز توحید اندر میان جانها
جان بر میان زمانه از بهر امتثالش
از بندگان صدرت شاهان سپر فکنده
قیصر کم از یماکش، سنجر کم از نیالش
تا آل مصطفی را ز ایزد درود باشد
بر تو درود بادا از مصطفی و آلش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است نغز و عاشقانه که به زیبایی و جذابیت محبوب و قدرت و شکوه پادشاهی میپردازد. شاعری به نام خاقانی در این شعر با زبان تمثیل و تصویرسازی غنی، چهرهای بینظیر از عشق، زیبایی و شجاعت را به تصویر میکشد. در این شعر، از دلدادگی و عشق نسبت به محبوب ذکر میشود که به مانند خورشید درخشان است و تمام زیباییها را در بر دارد. همچنین، قدرت پادشاه کیخسرو و نبردهای او با دشمنانش به تصویر کشیده شده است، به گونهای که او را فردی بزرگ و مقتدر معرفی میکند. شاعر با سیر و گردش در طبیعت و بازتاب احساسات در این دنیای زیبا و پرتحرک، نشان میدهد که عشق و شاهی هر دو آمیزهای از جمال و جبروت هستند. این شعر در نهایت به ستایش و درود بر پیامبر اسلام و خاندان او منتهی میشود.
هوش مصنوعی: در دل، تصویری از عشق ظاهر شد و در حالی که به دامنش چنگ میزدم، آن خیال جانم را پر کرده بود؛ گویی در بازی زیبای وصالش غرق شدهام.
هوش مصنوعی: خورشید طلایی رنگی که در روز ظاهر شد، صبح دو عید را از سایه هلالش به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: وقتی صبح زیبا و دلنشین شروع شد، من که از میان بیست و هشت دُر گرانبها هستم، به گونهای شدم که شبیه سایهای در زیبایی او هستم.
هوش مصنوعی: چشم او از خواب بیدار و پر از جلوه و زیبایی است. لبهایش همچون شهدی شیرین و خالصاند، در حالی که سیاهی حالش به مانند موم است.
هوش مصنوعی: آن خال کوچک مانند نقطهای بر زره است و زلفهایش به شکل حلقهای شگفتانگیز در آمدهاند.
هوش مصنوعی: قلب من همچون خاک پای او شده است و برای شستشوی آن، به هفت آب نیاز داشتم. جانم در دام زلف او افتاده است و در هفت حالت مختلف او را دیدم.
هوش مصنوعی: دوست یا معشوق از بیرون در حال تماشا و درک است، در حالی که در درون خاقانی، او به خواب و خیال آن دوست مشغول است.
هوش مصنوعی: گاهی دست او را بوسیدم و گاهی هم ساعدش را گاز گرفتم. خواستم لبش را هم گاز بزنم، ولی از کلافگی او ترسیدم.
هوش مصنوعی: از غبار جبهه خسرو و خون حیوانات بیابان، زرهاش سیاه و سپرش رنگی است که بر تن دارد.
هوش مصنوعی: دیدم که سرخوش و شاداب از خواب بیدار شده و از شکارگاه به حالت صید آمده بود، به همین خاطر با آرامش از او سؤال کردم.
هوش مصنوعی: گفتم آیا آخرین نشانهها را دیدی که پناهگاه مردم است و آن محل مهدی، زیر سایه آسمان قرار دارد؟
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف دو شخصیت میپردازد: یکی کسی که در دریا زندگی میکند و دیگری روزهداری که در آتش معتکف است. هر کدام از آنها به نوعی در معرض چالشها و مشکلات قرار دارند و هیچیک از آنها نه قدرتی برای مقابله با وضعیت خود دارند و نه راهحلی برای رهایی از آن. در واقع، آنها به حال خود رها شدهاند و هیچ امکان نجات و بهبود وضعیتشان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تیغ شاه شروان به قدری تند و خطرناک است که وقتی به آب میخورد، همانند آتش در دریا عمل میکند و باعث غرق شدن دریا میشود. این قدرت به اندازهای است که حتی دریا را هم میسوزاند و به مرگ آن میانجامد.
هوش مصنوعی: او گفت که چندین شب من و بخت و اقبال در کنار یکدیگر بیدار ماندیم در حالی که به سلطنت و شکوه خسرو توجه داشتیم.
هوش مصنوعی: به خاطر عطر مشک تبت، که صحن شکارگاه به خاک نعل اسب و تلاطم آب آغشته بود.
هوش مصنوعی: صورت دریا را دیدم که مانند گلهای سرخ از خون شاهان آسمانی، زیبایی و طراوتی دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به قدرت و ارزشمندی شخصی اشاره دارد که حتی در دل دریا نیز گوهری از او وجود دارد، و همچنین نشان میدهد که او قادر است با شجاعت و دلیری در میدان جنگ، بر زهرهای از شیران چیره شود. به طور کلی، این عبارت به ویژگیهای برجسته و دلیرانه یک فرد اشاره دارد.
هوش مصنوعی: شاه در کنار دریا بود و از جستجوی شکار میگفت، اما او از تشنگی به آب روی نیاورد، چون آمدن به دریا برای او غیرممکن بود.
هوش مصنوعی: تیغ هندی مانند چشمهای پاک و زلال است که به دریا سرازیر میشود و آن را سیراب میکند.
هوش مصنوعی: دریا به طرز خاصی موج میزند و کف روی خود آورده است، در حالی که خسرو شمشیری به دست دارد و حال او را در نوشتهای ثبت کردهاند.
هوش مصنوعی: در یک هفته، به قدری خون حیوانات شکارچی ریخته شد که از خون هفتم، زمین از این ملال و پریشانی پر شد.
هوش مصنوعی: در وسط مثلث، ربع کوچکی از زمین، صدای بلند آسمان به خاطر تیغ تیز و براق اوست.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و شکوه شخصیت جوزای شاه اشاره دارد، او همچون آفتاب در همه جا نور و گرما میافکند و با دست بخشندگیاش، شعلههای محبت و فراوانی را پخش میکند. به نوعی، وجود او به دیگران انرژی و زندگی میبخشد، مانند اشعههای خورشید که به زمین میتابد و سفرهای از نعمت را برای همگان فراهم میآورد.
هوش مصنوعی: چرخش آسمان به قدری است که گویی سر کمان را بر روی خود گذاشته و از دور، قوس و قزح را در سمت شمالش مشاهده میکنند.
هوش مصنوعی: به گونهای که در روز میهمانی، هنگامی که زیوری از ابریشم به شخصی میدهند، پروانهای برای نشان دادن زیبایی و ارزش آن زیور روی آن نقش میشود.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف قدرت و شجاعت فردی میپردازد که به مانند شیران جسور است. او به وسیله یک ابزار خاص، نقاب و زرهای که بر تن داره، را پاره کرده و خود را از آن جدا میسازد. این کار نمادی از توانمندی و درهم شکستن موانع است و نشاندهندهٔ ارادهٔ قوی و استقلال او میباشد.
هوش مصنوعی: وقتی به شیر رسیدی، مانند خوشه گندم، تیر را از کمان رها کن و با ضربهای قوی، حرف الف را به سین و دال تبدیل کن.
هوش مصنوعی: در اینجا تصویری از دریایی با رنگ گند و زشت به نمایش گذاشته شده است که به خاطر تیغهای گل، رنگ و جلوهای خاص پیدا کرده است. لایهای از خون به خاطر جنگ و خونریزی در این تصویر وجود دارد که به نحوی نشاندهنده قیمت و بهای هر چیز است. این بیان به طور کلی به تراژدی و زیبایی در میان زشتیها اشاره دارد و یک تضاد را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: سوفار و شگفتی به حالتی وحشی افتاده و دهان باز کرده، مانند این که شه (شاه) با زبان خود، خنجر را به تیر لالش درآورده است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که موجودات زنده به خاطر روحشان، به دور از خشونت و جنگاند. نیروهایی که روح آنها را خالی کرده، در حقیقت تحت تأثیر قدرت پادشاه قرار دارند. در نهایت، به هم پیوستن و ارتباط میان این اجسام و روحها، موجب سعادت دین و زندگی میشود.
هوش مصنوعی: هرگاه او با ضربت خود به وحشیان میزند، آنها را به شکرگزاری وادار میکند، به ویژه در زمانی که از او جدا میشوند.
هوش مصنوعی: از دور تیغ خسرو مانند سبزهای زیبا به نظر میرسید و تو با شجاعت پیشرفتی، هم برای گور و هم برای غزالش.
هوش مصنوعی: اگر آهو سبزه نخورده باشد و تو به او سبزه بدهی، او به تو انس میگیرد و از حالت وحشی بودن خارج میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به تجلیل از طبع بلند و غیرت موجود در وجود فردی اشاره دارد. شخصی که به شکار حیواناتی مانند گورخر و آهو میپردازد، به او افتخار میکند، هر چند اگر او توانایی شکار شیر را نیز داشته باشد، از آن هم به آسانی نمیگذرد و خود را از آن مهمتر نمیداند. در واقع این سخن نشاندهندهی ارزشها و انتخابهای فرد در زندگی است و اینکه هر کس باید به کارها و موفقیتهای خود افتخار کند، حتی اگر در مقایسه با دیگران کوچکتر به نظر برسد.
هوش مصنوعی: اگر زمین محل شکار او را رها کند، آسمانها برای پاک کردن او هدیههای بهشتی به همراه خواهند آورد.
هوش مصنوعی: منظور از این بیت این است که شکارچی به طور ناخواسته گرفتار یک وضعیت خاص شده است و همچنین به اشاره به شانس و اقبال در زندگی و اینکه چگونه سرنوشت میتواند به وسیلهای برای تعیین موفقیت یا ناامیدی باشد. این احساس به نوعی نشاندهنده تقدیر و سرنوشت در مواجهه با چالشها و فرصتها است.
هوش مصنوعی: دوشیزگان به سوی مردی مینگرند که برنده شده و سرنوشت او با شمشیری در حال نبرد است.
هوش مصنوعی: گفتند آن کس که بزرگترین پادشاه زمانه است، بر روی اسب رستم نشسته و در دستش کمندی از زال دارد.
هوش مصنوعی: خالق و آفریننده تمامی موجودات، حکمرانی بزرگ و قدرتمند است و در این دنیای خشک و بیروح، کارها به خوبی پیش نمیروند و زندگی به طور طبیعی ادامه ندارد.
هوش مصنوعی: شاهی که در دنیا و آخرت فرمانروایی او مشخص است، همیشه در معیت الهی و حمایت خداوند قرار دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به وجود یک پادشاه یا رهبری است که وظیفهاش حفظ دین و عدالت است. او به عنوان سایهای از حقیقت و نور الهی عمل میکند و به تأیید و تایید خداوند میپردازد. در واقع، این شخصیت نقش مهمی در راهنمایی و رهبری جامعه دارد و با نور و حقشان، سایرین را هدایت میکند.
هوش مصنوعی: از آن جام پر از کوثر که جمشید نوشیده، حسرت بر آن نیزه اژدهایی است که ضحاک با آن مالی را به دست آورده است.
هوش مصنوعی: ای کاش که دریا به خاطر خجالت از دیدن این احساسات، نفسش بند بیاید و آرامش خود را از دست بدهد.
هوش مصنوعی: دریا به خاطر بزرگی و سخاوتی که دارد، از شدت شرم به عقب میرود، اما زمین مانند چهار میخی است که این دریا را کنترل میکند و مانع از پراکندگیاش میشود.
هوش مصنوعی: انگار اشک شوری از چشم آسمان بر دریای بلبل میبارد، چون در برابر عظمت و زیبایی بلبل، هیچ کس نمیتواند صبر و تحمل کند.
هوش مصنوعی: آب خجالت به مانند آب کوه است، زیرا در سرزمینهای پادشاهی، بخشیدن ثروت و دارایی به راحتی ممکن نیست.
هوش مصنوعی: روح القدس در خورشید درخشان او مانند میخی از طلا است که در پی پیکر او قرار دارد.
هوش مصنوعی: محور آسمان حامل قدرت و امتیاز ستاره سهیل است و به دنبال آن، چرم و پوست، نشانهای از عظمت و زیبایی این ستاره است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ و با قوت، تو مانند خورشید درخشان هستی که سایهات نشانگر پیروزی و موفقیت است و دنیا زیر سایهات قرار دارد.
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک پیرمرد ناتوان و بیفرزند است که فقط به تماشای زندگی میپردازد، مانند یک یکچشم که فقط باریکبینی میکند و از فعالیت و حرکت دور است.
هوش مصنوعی: پیرمرد زال به سمت جوانی و طراوت پیش میرود، مانند باد که به پارچهای انعطافپذیر باعث حرکت میشود. پستان آن سالخورده هم به نوعی به جوانی و شادابی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: وقتی به مرگ دشمن نزدیک میشوی، او مانند نیل مصر از شدت ناله و غصه غمگین و نالهکنان است.
هوش مصنوعی: ماه هر سال به خاطر این جنایت، هنگام کسوف به نفع او نمایان میشود و آسمان با این اتفاق به تاسف میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر دشمن، آتشی به اندازه آتش داشته باشد و زبانی به اندازه خاک، سرد و بیتحرک خواهد شد مانند باد.
هوش مصنوعی: اگر اکنون افسرده شده و از تیغ تو آسیب ببیند، در نهایت سر او به گونهای خواهد شد که آتش را در خودش خواهد برداشت.
هوش مصنوعی: نفست بر دشمن تو جاسوسی میکند، مانند دزدانی که در شب خاموش به طرز پنهانی عمل میکنند؛ حتی عطسه و تردید آنها هم به تو میرسد.
هوش مصنوعی: هر کسی که با سرسختی و تکبر به دربار و سلطنت نزدیک شود، به زودی متوجه میشود که ارزش و مقام او در واقع از آن چیزی که فکر میکند، کمتر است و در نهایت به تباهی دچار میشود.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند موسی در آتش نمیتواند به مقام تو برسد، زیرا آن آتش تنها سر و صدا و زبانههایش را به همراه دارد و هیچ دستاورد دیگری ندارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی، با نیرنگ و فریب به دنبال منفعت شخصی باشد، از نور و روشنی حقیقی بهرهمند نخواهد شد و هیچ درصدی از حقیقت به او نمیرسد.
هوش مصنوعی: خورشید که به سمت قطب حرکت میکند، وقتی راستای خود را نبیند، به سمت کجی میچرخد و در نتیجه غروب میکند.
هوش مصنوعی: ای گوهری که کمالاتت همچون چراغی برای جان انسانهاست، تو همچون خورشید هستی که پس از شش هزار سال، به تمامی امور روشنایی میبخشی.
هوش مصنوعی: خاقانی در ستایش تو، معنای جدیدی را به وجود آورده است. آنجا که او مانند میزبان سخن میگوید، دیگران همچون خانواده و وابستگان او هستند که در کنار او قرار دارند.
هوش مصنوعی: خاکی که تویی از نعمات آسمانی به اوج و رفیعترین مقامها رسیدهای، به گونهای که مانند بهشتی است که زیر پای تو قرار دارد.
هوش مصنوعی: فرمان توحید به عنوان حفاظت و نگهبانی در قلبها قرار دارد و در بین جانها همچون روح زندگی میزند تا به خاطر پیروی و تطابق با آن، در میان زمانه وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: بندگان تو، همچون سپر، در برابر شاهان قرار دارند. قیصر به اندازهی یماکش قوی نیست و سنجر نیز به اندازهی نیایش تو نمیرسد.
هوش مصنوعی: درود خداوند بر آل پیامبر باشد، و بر تو نیز درود باد، از طرف پیامبر و خانواده او.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن زلف باز دولت خورشید زیر بالش
هندوی سایه پرور در زیر زلف و خالش
کی آفتاب گویم روئی که بر نتابد
خورشید آسمانی با ابروی هلالش
از فرط خوبروئی زد راه عقل پیرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.