گنجور

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در وصف حال خود گوید

 

منم آن گشته غایب از تن خویش

بی‌خبر از ستیز و از من خویش

از رهی اوفتاده سوی رهی

که ندانم شدن به معدن خویش

کودکان داشتم چو حور و پری

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - در هجاء احمد شباک

 

بجان پاک تو ای خواجه احمد شباک

که همچو جان توام بانو پاک از دل پاک

سر من آنجا باشد که خاک پای تو است

وگرچه سر ز شرف برگذارم از افلاک

بچشم من تو چنانی که توتیا شمرند

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در هجاء خمخانه گوید

 

ز بار هجو من خر خمخانه گشت لنگ

آن همچو شیر گنده دهان پیس چون پلنگ

سوزنگری بمانم و کیمخت گر شوم

خرلنگ شد بمیرد خر مرده چو لنگ

ابیات خر سر است شتر گربه خوشترک

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - در هجاء نظامی

 

نظامی ارچه نمرد است مرده انگارم

به نظم مرثیتش حق طبع بگذارم

چه گر نمیرد و آنگاه مرثیت گویم

چو نشنود که چه گویم چه سود گفتارم

لطیف مرثیتی پیش او فرو گویم

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - در هجو خمخانه

 

. . . ری به . . . ن خر سر خمخانه در برم

تا عاقبت کجا رسد اینکار بنگرم

آن خر سری که شعر سراید بلحن خر

پالیز شاعری را گوید . . . ر خرم

یعنی ز من بجوشد هر شاعری که هست

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - در هجو خمخانه

 

خر خمخانه را آزار کردم

دل خر کرگان را شاد کردم

ز ظلم و داد خر را آگهی نه

که با وی ظلم کردم داد کردم

همان کردم ز ظلم و داد با وی

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در هجو خمخانه و مدح قلج تمغاج خان مسعود

 

خر خمخانه را ناسور پیدا گشت و بیطارم

بنیش از سقبه آن ناسور در یکهفته بردارم

چو خر شاعر بود بیشک که بیطاری کند شاعر

چه داند آن خر شاعر که من شاعر نه بیطارم

ز تسعیر خر شاعر بسازم خمره مرهم

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - دلم چه خواهد

 

شاعرکی تاز باز یافه درآیم

هر نفسی تاز را بزخم درآیم

تا ز چو دیدم زمانش ندهم یکدم

تا بنمایم وثاق و حجره و جایم

گرد پلاس خر دریده نگردم

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۳۹

 

حسین غاتفری رخت برد سوی جحیم

امید منقطع از رحمت خدای رحیم

پذیره آمدش ابلیس و گفت ای فرزند

چگونه آمدی اینجا بگفت گوی چو سیم

زروزه و زنماز و زکوة و حج و غزا

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - در وصف دلدار

 

ای پشت دل خسرو ای کام دل شیرین

ای سرخ سرخسی رو ای شوخ خوش شیرین

بسته کمری داری همچون کمر خسرو

بر سر کلهی داری چون تاج سر شیرین

فرهاد بگه گاهی شیرین بکف آوردی

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - در هجو عمید کاسنی

 

عمید کاسنی آن کاسه سرش پنگان

که عاشق کله . . . ن بدی چو پابنگان

بمرد و کاسنی او مرده ریگ وار بماند

چنانکه ماند از جغد گوشه ویران

چنانکه مغ بستوران برند بردندش

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - در هجو شاعری

 

لنگ لنگاک من ای بلمه پیوسته برو

مغ مفلوج زده بر به رخت اف تفو

لنگ مغ زاده گر زاصل و چو مازو بی مغز

روی شسته بحشاشات و تراک و مازو

از ره ایمان در کفر مزیدی که چنین

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در هجو دوستی

 

گر ز تنی که چگندر نمای شد سر او

ز . . . ن گنده بود گنده چگندر او

بصد مغاک بر کتانی و معیده سری

چگندر و گزری نیست کان برابر او

چو گردن شتر مست کفک نفج بود

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - در هجاء خمخانه

 

خری سبوی سرو روده گوش و خم پهلو

کماسه پشت و کدو گردن و تکاو گلو

چو آمد آید با او سبوی و روده و خم

چو شد کماسه رود با وی و تگا و کدو

خری سرش ز خری چون کدوی بیدانه

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - لکلک بچه

 

تا برون زد ناگهان از . . . یه سر لکلک بچه

دید سر چون . . . ایه بر بال پدر لکلک بچه

با سری چون . . . یه از . . . یه برون آورده سر

طرفه مرغی لکلک وزان طرفه تر لکلک بچه

بود همچون گوشتی کز وی گرفتی مورخوار

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - در هجو شاعری

 

بس ریش گاوی ای خر زنار منطقه

ای قلیه و کباب تو خوک محنقه

خر . . . ل و خربفائی نه عقل و نه خرد

اندر سرت بخر دله ای و بخر بقه

یک خر مخوانمت که یکی کاروان خری

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - در هجو مؤید

 

مؤید ای فلکت دایه‌وار پرورده

به زیر سایهٔ دیوار نابرآورده

ز آفتاب و ز مهتاب کرد جامهٔ تو

به روز سرخ و سپید و شب سیه‌چرده

رمه رمه بز و بزغالهٔ کبود و سیاه

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - در هجو قوامی

 

قوامی بگو از دل سهل و ساده

که با ماده نری و با نر ماده

بداد و به . . . اد است میل تو لیکن

به دادن سواری به گادن پیاده

چو بز . . . ن بصحرا نهی وقت دادن

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

عاشقم بر نجیبک منده

آن اجل غمزه امل خنده

آنکه عاشق کشد بغمزه و ناز

کند از خنده مرده را زنده

آن بت شوخدیده کز رخ اوست

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - من کیستم

 

من یکی شاعرم نه سامانی

نز نژاد ملوک ساسانی

نه مرا باد حشمت میری

نه مرا اسب و طوق سلطانی

نه غلامان رومی و خزری

[...]

سوزنی سمرقندی
 
 
۱
۱۴۷
۱۴۸
۱۴۹
۱۵۰
۱۵۱
۳۷۶