منم آن گشته غایب از تن خویش
بیخبر از ستیز و از من خویش
از رهی اوفتاده سوی رهی
که ندانم شدن به معدن خویش
کودکان داشتم چو حور و پری
کرده بر من گشاده روزن خویش
هر یکی مر مرا نشاندندی
گرد بر گرد آن نهنبن خویش
برده هر یک به زعفران کوبی
دسته هاونم به هاون خویش
محتسبوار کردمی همه را
ادب از دره متمن خویش
مر مرا بود از همه شعرا
پادشاوار حکم بر تن خویش
داشتم در میانه حکما
سرخ روی و سپیچ گردن خویش
بودم اندر ره مرا دو هوی
هم بت خویش و هم برهمن خویش
هیچکس دبهای نداد به من
که درین دبه ریز روغن خویش
نام زن بر زبان من نگذشت
که لبان نازدم به سوزن خویش
زن به مزدی ز راه برد مرا
عاشن شلف ریز برزن خویش
گفت زن کن چنانکه من کردم
تا بدانی مکان و مسکن خویش
خان و مان سازیی و با مردم
ورچه مرغی کنی نشیمن خویش
زن و فرزند ساز چون مردان
از پی ساز و سوز سوزن خویش
گفت او کرد مر مرا مغرور
کور کردم ره معین خویش
نتوانستم آنچه داشت نگاه
. . . ر خود را به زیر دامن خویش
ریش خود سست کردم و گفتم
آنچه چون موم کرد آهن خویش
خود ریم ریش خویش را اکنون
که شدم بر هوای ریمن خویش
مرد مردان بدم چو زن کردم
گشتم از بهر زن زن زن خویش
هر زمان زین خطا که من کردم
سیلیای درکشم به گردن خویش
چون گریزان شوم رزن گیرم
در قطب الامان و مأمن خویش
تن برهنه گریزم از برزن
تا دهد جبه ملون خویش
سر برهنه که تا نهد بر سر
شرب در بسته چوب خرمن خویش
گرسنه نیز تا بفرماید
گندم و جو کرنج ارزن خویش
میوه ناخورده نیز تا دهدم
نعمت باغ کوه حمین خویش
زشت گدای زن به مزدم من
وز همه زو کشم بلیفن خویش
در ره شعر و در عطا بخشی
من فن خویش دانم او فن خویش
پسر پادشاه شرع است او
دارد از علم و حلم گرزن خویش
چون به بستان شرع بخرامد
گل معنی چند ز گلشن خویش
برتر از پادشاه چین دارد
کمترین مایقول گردن خویش
باد چندان هزار سال بقاش
که ندانم به وهم کردن خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است از شاعری که در آن به حس و حال درونی خود پرداخته و از جستجوی هویت و معنای زندگی سخن میگوید. او بیان میکند که از خود و دنیای اطرافش غافل شده و به نوعی گم شده است. شاعر از یادآوری زندگی و خانوادهاش یاد میکند، و از احساساتی چون عشق، ناامیدی و تلاش برای یافتن سرنوشت و هویت واقعیاش سخن میگوید.
در این شعر، شاعر شباهتهای بین خودش و دیگران را بررسی کرده و احساس میکند که در میان دو جهان متفاوت (دنیاست و دنیاهای دیگر) درگیر شده است. او همچنین به خواستههای زنان و انتظارات اجتماعی اشاره میکند و با تحلیلی عمیق از زندگی خویش، به چالشهای درونی و بیرونی خود میپردازد.
در نهایت، شاعر با نگاهی انتقادی، به جستجوی حقیقت و هویت انسانی در دنیای پیچیده و متغیر امروز میپردازد و از واقعیتهای زندگی به عنوان موانع و همزمان هدایتکنندهها یاد میکند.
هوش مصنوعی: من به حالت ناپیدا و غایب از خودم درآمدهام و از نزاعها و حتی از وجود خودم بیخبرم.
هوش مصنوعی: از راهی که نیفتادهام، به راهی میروم که از آن بیخبرم و نمیدانم که به درون خودم میرسم.
هوش مصنوعی: من کودکانی داشتم که همچون حور و پری زیبا بودند و با محبت به من نگاه میکردند.
هوش مصنوعی: هر کس مرا به دور خود مانند دور یک نهنگ نشاند.
هوش مصنوعی: هر کس در کار خود، زحمت و تلاشی که کشیده را به حساب خودش میگذارد و به دنبال نتیجهی کار خود است.
هوش مصنوعی: من مانند یک نگهبان وظیفهشناس، تمام افراد را از راه خودم با ادب و نزاکت رفتار میکنم.
هوش مصنوعی: من از تمام شاعران برتری دارم و بر جان خود فرمانروایی میکنم.
هوش مصنوعی: من در میان حکما بودم و به خاطر سخنانم سرم را بالا کرده بودم و از خجالت رنگم سرخ شده بود.
هوش مصنوعی: در مسیر زندگیام، دو تمایل درونم وجود داشت: یکی تمایل به زیباییها و لذتها و دیگری تمایل به شناخت و درک عمیقتر.
هوش مصنوعی: هیچکس هیچ کمکی به من نکرد تا بتوانم از آن بهرهبرداری کنم.
هوش مصنوعی: در کلامم نامی از زن نیامد، زیرا لبهای لطیف و زیبایم به مانند سوزن، به دقت و احتیاط با این موضوع برخورد کردند.
هوش مصنوعی: زن به بهای اندکی مرا از راه به در برد و در حالی که احساس آشنایی با من داشت، در کوچه خودش مرا فریب داد.
هوش مصنوعی: گفت: همسر بگیر و مثل من عمل کن تا بفهمی کجای زندگیات قرار داری و در کجا باید زندگی کنی.
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که تو باید زندگی و آرامش خود را به گونهای بسازی که با دیگران خوب رفتار کنی و مانند پرندهای در قفسی نباشی که از زندگی خود ناراضی است. در واقع، مهم است که فضایی برای خودت بسازی که در آن با دیگران رابطهای خوب داشته باشی و به آرامش دست یابی.
هوش مصنوعی: زنان و فرزندان باید مانند مردان تلاش کنند و با جدیت و سختکوشی به زندگی خود ادامه دهند و سختیها را تحمل کنند.
هوش مصنوعی: او گفت که من را فریب داد و به بیراهه برد و نتوانستم راه درست خود را پیدا کنم.
هوش مصنوعی: نتوانستم آنچه را که در وجودم داشتم، زیر پوشش دامن خود پنهان کنم.
هوش مصنوعی: من خود را نرم و انعطافپذیر کردم و گفتم همان چیزی که میتواند آهن را مثل موم شکل بدهد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی از فرد اشاره دارد که در حال حاضر به یاد و خاطر کسی یا چیزی است که برایش بسیار مهم و عزیز است. او به نوعی احساس دلتنگی یا نیاز به نزدیکی به آن شخص یا مکان را تجربه میکند و این احساسات برایش عمیق و ملموس است.
هوش مصنوعی: وقتی که من به خودم زن گرفتم، به خاطر او دیگر مردی نماندم و تمام وجودم به او تعلق پیدا کرد.
هوش مصنوعی: هر بار که اشتباهی مرتکب میشوم، خودم را مواخذه میکنم و تاوان آن را میدهم.
هوش مصنوعی: وقتی که فرار کنم، در مکان امن و پناهگاهی که دارم، پناه میبرم.
هوش مصنوعی: بدون لباس و حجاب از خیابان فرار میکنم تا بتوانم لباس رنگارنگ خود را برتن کنم.
هوش مصنوعی: کسی که پوست سرش را در برابر مشکلات و سختیها محافظت نکرده، چگونه میتواند بر مشکلاتی که برای خود فراهم کرده است، غلبه کند؟
هوش مصنوعی: حتی اگر کسی گرسنه باشد، باید به او اجازه دهیم که در انتخاب غذا، مانند گندم و جو، بیتردید به خواستههای خود توجه کند.
هوش مصنوعی: اگرچه میوهای نخوردهام، اما هنوز هم از نعمتهای باغ کوه حمین خود بهرهمند میشوم.
هوش مصنوعی: زنِ زشت گدا، به من نُکَت میزند و من از همهی آنها عیب و ننگ خود را با جستجو میکشم.
هوش مصنوعی: من در راه شعر و generosity مهارت خود را میشناسم و او هم مهارت خودش را میشناسد.
هوش مصنوعی: پسر پادشاه مطابق با قوانین و معارف دین و دانش است و او از ویژگیهایی چون دانش و بردباری بهرهمند است.
هوش مصنوعی: وقتی گل در باغی خوشبو و زیبا شکوفه میزند، چه معنیها و مفاهیمی از زیبایی و شادابی به ذهن خطور میکند.
هوش مصنوعی: کسی که در مقام و قدرت از پادشاه چین هم بالاتر است، از نظر من، همان کسی است که حتی کمترین قیمتی برای گردن خود قائل نیست.
هوش مصنوعی: باد هزاران سال به زندگیاش ادامه میدهد تا این که ندانم چه بر سر خیالات خودم خواهد آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گوهر روح بود خواجه وزیر
لیک محبوس مانده در تن خویش
چون تنش روح گشت تیز چنو
باز پرید سوی معدن خویش
مکن ار نیستی تو دشمن خویش
خون من بیگنه به گردن خویش
هر یکی هم به رنگ مسکن خویش
جامه را رنگ داده بر تن خویش
پادشاهی تو هم به مسکن خویش
بلکه در هستی خود و تن خویش
هر که کوی تو ساخت مسکن خویش
خون خود میکند بگردن خویش
دانه خال پیش رخ بنمای
تا گل آتش زند به خرمن خویش
شمع، پروانه را بسوخت، ولیک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.