گر ز تنی که چگندر نمای شد سر او
ز . . . ن گنده بود گنده چگندر او
بصد مغاک بر کتانی و معیده سری
چگندر و گزری نیست کان برابر او
چو گردن شتر مست کفک نفج بود
درایکی دو در آویخته ز حنجر او
و یا چو گردن ارجی در ازو خم در خم
نمانده جز رگ و پی ریخته همه پر او
برهنه گشته چو بازیگران چنبرجه
ز . . . ن کودک وارونه خفته چنبر او
ز بسکه چنبر جسته است و می جهد مانده است
نشان چنبر بازیگری بچنبر او
بسان طفلک کاوراگی عسل پرورد
ز چهره عسل کودکان بود خور او
سپید کونی خواهد بروشنائی خور
وگر نباشد نبود سزا و درخور او
چنانکه گر شب تاری بکار برخیزد
همی خورد خور خود را بروشنی خور او
غلام . . . ن غلامی بود که از سیلی
بدست چوب کند برتر و فروتر او
گریز جوید از آن . . . ن که از فراخی آن
بگاه کار نداند ز خشک اوتر او
رگ آوری را عین الکمال بیمراوست
معصفری را قاضی جمال بیمر او
گسستن رگ . . . ن از تن رگ آور اوست
مزعفری رخ ما از سر معصفر او
ز دست آنکه بود دوستدار مهتر ما
به . . . ن او که نباشد رهی و چاکر او
اثیر ملک رضی دولت صفی الدین
یگانه ای که ندارد زمانه دیگر او
جواب شعر معزیست آن کجا گوید
سمن بری که فسونگر شدست عبهر او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به توصیف ظاهری و ویژگیهای ظاهری یک چگندر (نوعی سبزی ریشهدار) پرداخته و از تشبیهات مختلفی برای بیان این ویژگیها استفاده کرده است. در این توصیف، به شکل و خاصیتهای بدنی سبزیجات و شباهتهای آنها با موجودات دیگر اشاره شده است. همچنین، شاعر به خواص و زیباییهای طبیعت و روابط میان اشیاء و موجودات پرداخته و در نهایت به مقام و جایگاه شخصی ویژه اشاره کرده که در مقایسه با دیگران بینظیر است. بحثهای اجتماعی و توصیفهای هنری در این شعر به خوبی نمود یافتهاند.
هوش مصنوعی: اگر که از بدنی که شبیه چغندر است، سرش کوچک و بیارزش باشد، این بدن همچنان نشانهای از چغندر بودن خود را حفظ میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن شرایط سخت و ناگوار اشاره دارد. به نوعی، شاعر میگوید که هیچ چیز نمیتواند در برابر مشکلات و چالشهای بزرگ ایستادگی کند. در واقع، اگر برای کسی در شرایط دشواری قرار بگیرد، دیگر چیزی برای او باقی نمیماند که ارزشمند باشد، و هیچ راهی برای فرار از آن مشکلات وجود ندارد.
هوش مصنوعی: مثل اینکه گردن شتر، حالتی خمیده و نرم دارد و مانند چمک زدن در بخار است که در آنجا دو در از حنجرهای آویزان شده.
هوش مصنوعی: در این جمله به توصیف حالتی پرداخته شده که مانند گردنی دراز، و در آن هیچ چیزی جز رگها و پیها باقی نمانده است. گویا همه چیز از بین رفته و فقط از آن جسم توخالی، چیزی جز بخشهای داخلی و احشای آن باقی نمانده است. این تصویر به نوعی احساس آسیب یا تهی شدن را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: چون بازیگران عریان شدهاند و در حال رقابت هستند، نوزاد به گونهای خوابیده که دنیا را به شکل وارونه میبیند.
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه به اندازهی زیاد در چنبرهها درگیر شده است و همچنان در حال تلاش است، نشانههایی از بازیگری او در این چنبرهها باقی مانده است.
هوش مصنوعی: مانند کودکی که در دلش شیرینی عسل را پرورش میدهد، زیبایی چهرهاش همچون عسل، شیرینی و نعمت زندگی اوست.
هوش مصنوعی: اگر کسی به روشنایی و روشنی نیاز داشته باشد، باید در خود شایستگی و لیاقت آن را نیز داشته باشد. در غیر این صورت، روشنایی به او نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: اگر شب تاریک بیفتد، خورشید به نوبت خود بیدار میشود و نورش را به او که در تاریکی است، میرساند.
هوش مصنوعی: شخصی که به او خدمت میکند، به هیچ وجه از کسی که به خاطر تنبیه جسمی و خشونت مطیع شده است، پایینتر نیست.
هوش مصنوعی: از آنچه که فراوان است بگریز، زیرا در زمان نیاز، نمیتوانی بهتر از آنچه که در دست داری، به کار ببری.
هوش مصنوعی: جمع آوری زیبایی در افراد کامل و بی نظیر است، مانند قضاوت در مورد زیبایی.
هوش مصنوعی: رگهای ما از وجود او به هم پیوسته و به نوعی به او وابستهاند، چهرهی ما هم به برکت وجود او زیبا و دلنشین است.
هوش مصنوعی: از دست کسی که دوستدار ماست و مقام بالایی دارد، به ما نفعی نمیرسد، چون او که در راه نیست و خدمتگزار ما نیست.
هوش مصنوعی: اثر ملک رضی، دولت صفی الدین یگانهای است که در هیچ دورانی نظیر ندارد و کسی همانند او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: جواب شعر معزی، در کجا میتواند بیان شود که گل سمن مورد عشق و جادوگری قرار گرفته است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سمنبری که فسونگر شدست عبهر او
همی خلد دل من عبهر فسونگر او
اگر خلیدن و افسون نباشد از عَبهر
چرا خلنده و افسونگر است عبهر او
زعطر خویش همی بند و جادویی سازد
[...]
شهی که ملک تفاخر کند به گوهر او
برید عالم غیب است رای انور او
خدایگان ملوک زمانه نصرت دین
که بوسه جای سپهرست دست وخنجر او
سر ملوک ابوبکربن محمد آنک
[...]
بدان امیر که شد شاه چرخ چاکر او
نمونه ئیست مه نو ز نعل استر او
ز تختگاه سلونی از آن علم بفراخت
که بود مملکت لو کشف مسخّر او
بحکم قاطع کشور گشای مصطفوی
[...]
کسی که خاک درِ دوست نیست افسر او
گمان مبر که بوَد ملک وصل در خور او
دلی که در خور گنجینهٔ محبّت نیست
مقرّر است که قلب است اصل گوهر او
به دور آن لب میگون دگر ملاف ای خضر
[...]
محمد عربی آبروی هر دو سراست
کسی که خاک درش نیست خاک بر سر او
شنیدهام که تکلم نمود همچو مسیح
بدین حدیث لب لعل روحپرور او
که من مدینهٔ علمم، علی درست مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.