مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴۹
گه چرخ زنان همچون فلکم
گه بال زنان همچون ملکم
چرخم پی حق رقصم پی حق
من زان ویم نی مشترکم
چون دید مرا بخرید مرا
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۰
تلخی نکند شیرینذقنم
خالی نکند از می دهنم
عریان کندم هر صبحدمی
گوید که بیا من جامه کنم
در خانه جهد مهلت ندهد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۱
تشنهٔ خویش کن مده آبم
عاشق خویش کن ببر خوابم
تا شب و روز در نماز آیم
ای خیال خوش تو محرابم
گر خیال تو در فنا یابم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۲
کون خر را نظام دین گفتم
پِشک را عنبر ثمین گفتم
اندر این آخُر جهان ز گزاف
بس چمن نام هر چمین گفتم
طوق بر گردن کَپی بستم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۳
آمدم باز تا چنان گردم
که چو خورشید جمله جان گردم
سر خُم رَحیق بگشایم
سردهٔ بزم سرخوشان گردم
عشرت اکنون عَلَم به صحرا زد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۴
آتشی از تو در دهان دارم
لیک صد مُهر بر زبان دارم
دو جهان را کند یکی لقمه
شعلههایی که در نهان دارم
گر جهان جملگی فنا گردد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۵
در طریقت دو صد کمین دارم
لیک صد چشم خردهبین دارم
این نشانها که بر رخم پیداست
دانک از شاه همنشین دارم
آن یکی گنج کز جهان بیش است
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۶
تا به جان مست عشق آن یارم
سردهٔ بادههای انوارم
هر دمی گر نه جان نو دهدم
ای دل از جان خویش بیزارم
گرد آن مه چو چرخ میگردم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۷
همتم شد بلند و تدبیرم
جز به پیش تو من نمیمیرم
تو دهانم گرفتهای که خموش
تو دهان گیر و من جهان گیرم
زان ز عالم ربودهام حلقه
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۸
در وصالت چه را بیاموزم
در فراقت چه را بیاموزم
یا تو با درد من بیامیزی
یا من از تو دوا بیاموزم
میگریزی ز من که نادانم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۹
اه چه بیرنگ و بینشان که منم
کی ببینم مرا چنان که منم
گفتی اسرار در میان آور
کو میان اندر این میان که منم
کی شود این روان من ساکن
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۰
به خدایی که در ازل بودهست
حی و دانا و قادر و قیوم
نور او شمعهای عشق فروخت
تا بشد صد هزار سر معلوم
از یکی حکم او جهان پر شد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۱
ما همه از الست همدستیم
عاقبت شکر بازپیوستیم
ما همه همدلیم و همراهیم
جمله از یک شراب سرمستیم
ما ز کونین عشق بگزیدیم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۲
آمدستیم تا چنان گردیم
که چو خورشید جمله جان گردیم
مونس و یار غمگنان باشیم
گل و گلزار خاکیان گردیم
چند کس را نییم خاص چو زر
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۳
ما که باده ز دست یار خوریم
کی چو اشتر گیاه و خار خوریم
ایمنیم از خمار مرگ ایرا
می باقی بیخمار خوریم
جام مردان بیار تا کامروز
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۴
ناله بلبل بهار کنیم
تا بدان بلبلان شکار کنیم
کار او ناز و کار ما لابه است
گر ننالیم پس چه کار کنیم
در گلستان رویم و گل چینیم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۵
عاشق روی جان فزای توییم
رحمتی کن که در هوای توییم
تو به رخسار آفتابی و مه
ما همه ذره در هوای توییم
تا تو زین پرده روی بنمایی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۶
خیز تا فتنهای برانگیزیم
یک زمان از زمانه بگریزیم
بر بساط نشاط بنشینیم
همه از پیش خویش برخیزیم
جز حریف ظریف نگزینیم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷
تو چه دانی که ما چه مرغانیم
هر نفس زیر لب چه می خوانیم
چون به دست آورد کسی ما را
ما گهی گنج گاه ویرانیم
چرخ از بهر ماست در گردش
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۸
چند قبا بر قد دل دوختم
چند چراغ خرد افروختم
پیر فلک را که قراریش نیست
گردش بس بوالعجب آموختم
گنج کرم آمد مهمان من
[...]