گنجور

 
مولانا

کون خر را نظام دین گفتم

پِشک را عنبر ثمین گفتم

اندر این آخُر جهان ز گزاف

بس چمن نام هر چمین گفتم

طوق بر گردن کَپی بستم

نام اعلا بر اسفلین گفتم

عجز خواهید روح را که ز عجز

صفت روح بهر طین گفتم

حِلیهٔ آدم و خلیفهٔ حق

بهر ابلیس و هر لعین گفتم

زاغ را بلبل چمن خواندم

خار را سرو و یاسمین گفتم

دیو را جبرئیل کردم نام

ژاژ را حجّت مبین گفتم

ای دریغا که کان نفرین را

از طمع چند آفرین گفتم

از خری بوَد آن نبُد ز خِرد

که خر ماده را تکین گفتم

توبه کردم از این خطا گفتن

همه عمرم بس ار همین گفتم

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۷۵۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم