گنجور

 
مولانا

تو چه دانی که ما چه مرغانیم

هر نفس زیر لب چه می خوانیم

چون به دست آورد کسی ما را

ما گهی گنج گاه ویرانیم

چرخ از بهر ماست در گردش

زان سبب همچو چرخ گردانیم

کی بمانیم اندر این خانه

چون در این خانه جمله مهمانیم

گر به صورت گدای این کوییم

به صفت بین که ما چه سلطانیم

چونک فردا شهیم در همه مصر

چه غم امروز اگر به زندانیم

تا در این صورتیم از کس ما

هم نرنجیم و هم نرنجانیم

شمس تبریز چونک شد مهمان

صد هزاران هزار چندانیم