لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
مولانا

آتشی از تو در دهان دارم

لیک صد مُهر بر زبان دارم

دو جهان را کند یکی لقمه

شعله‌هایی که در نهان دارم

گر جهان جملگی فنا گردد

بی‌جهان مُلک صد جهان دارم

کاروان‌ها که بار آن شِکرست

من ز مصر عدم روان دارم

من ز مستی عشق بی‌خبرم

که از آن سود یا زیان دارم

چشم تن بود درفِشان از عشق

تا کنون جان درفشان دارم

بند خانه نیم که چون عیسی

خانه بر چارُم‌آسمان دارم

شکر آن را که جان دهد تن را

گر بشد جان، جانِ جان دارم

آنچ داده‌ست شمس تبریزی

ز من آن جو که من همان دارم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۷۵۴ به خوانش نازنین بازیان
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اشکالات خوانش

# بعد از کاروانها را ندارد.

فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
انوری

عشقت اندر میان جان دارم

جان ز بهر تو بر میان دارم

تا مرا بر سر جهان داری

به سرت گر سر جهان دارم

گویی از دست هجر جان نبری

[...]

سعدی

گفت: من سر بر آستان دارم

نه چو تو سر بر آسمان دارم

شاه نعمت‌الله ولی

عشق او در میان جان دارم

عاشق عشق چون بهان دارم

در خرابات مست می گردم

میل خاطر به عاشقان دارم

هر چه دارم ز صورت و معنی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه