گنجور

فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در تهنیت نوروز و مدح حسین‌خان شاملو

 

نی‌نی که در دو کون همین است کار من

شاهد بس است خامه معنی نگار من

فصیحی هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸

 

هر دم مشو سوار به عزم شکار من

آتش مزن بخانه زین شهسوار من

کوتاه گشت از همه جا رشته امید

از بسکه روزگار گره زد بکار من

پژمرده گشت گلشن عیشم چنانکه نیست

[...]

کلیم
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴

 

اشک نبود این که می بارم ز روز تار من

روز اختر می شمارد چشم اختر بار من

من پریشان و پریشان دوستم بر تارکم

از پریشانی کند جاطره دستار من

بس که شب تابم ز آه گرم این ویرانه را

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

دگر بر گریه قادر نیست چشم اشکبار من

کسی کو تا بگرید بر من و بر روزگار من

بود طفل عزیز خانه ی دل اشک رنگینم

گهی بر دوش مژگان است و گاهی بر کنار من

غباری از تو گفتی دارم اندر دل عجب دارم

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۸

 

در گلستان گر گلی بودی به رنگ یار من

همچو بلبل در گلستان ناله بودی کار من

ابوالحسن فراهانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - در تعریف خر خریدن ساده لوح

 

بی خبر از محنت بسیار من

سخت تر از کارم، سربار من

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۵۱

 

به یک خمیازهٔ گل طی شد ایام بهار من

به یک شبنم نشست از جوش، خون لاله زار من

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹۷

 

چون زند موج حلاوت کلک شکر بار من

پسته خندان شود لب بسته از گفتار من

دامن فکر من است از دامن گل پاکتر

چشم شبنم می پرد در حسرت گلزار من

چون صدف دریادلان را باز می ماند دهن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹۸

 

نست چون مژگان بلند و پست در گفتار من

تیر یک ترکش ز همواری بود افکار من

پیش من طوطی ز خجلت سبز نتواند شدن

گوشها را تنگ شکر می کند گفتار من

اشک نیسان را که در چشم صدف گرداند آب

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹۹

 

چند گردد قسمت افسردگان گفتار من؟

تا به کی تلقین خون مرده باشد کار من؟

خاکیان از سیر و دور من کجا واقف شوند؟

آسمان جایی که باشد نقطه پرگار من

می زند موج حلاوت بوستان از ناله ام

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰۰

 

می زداید بی کسی زنگ از دل افگار من

از پرستاران گرانتر می شود بیمار من

پرتو منت کند عالم به چشم من سیاه

باشد از تردستی روشنگران زنگار من

ریشه کفرست محکم در دل سنگین مرا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰۱

 

آه می دزدد نفس در سینه افگار من

غنچه می خسبد نسیم صبح در گلزار من

پرده گنج است ویرانی، که تا محشر مباد

سایه افتادگی کم از سر دیوار من!

بلبل تصویر، گلبانگ نشاط از دل کشید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۳۱

 

سبک جولانتر از برق است حسن لاله زار من

به یک خمیازه گل می شود آخر بهار من

اگر شبها خبر یابی ز درد انتظار من

ز خواب ناز رو ناشسته آیی در کنار من

ندارد حسن و عشق از هم جدایی، سخت می ترسم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۳۲

 

به یک خمیازه گل طی شد ایام بهار من

به یک شبنم نشست از جوش خون لاله زار من

شب امیدواری می شمردم خط مشکین را

ندانستم کز او خواهد سیه شد روزگار من

چنین کز شوق دامان تو خود را جمع می سازد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹۱

 

همچشم آبله است دل اشکبار من

در پرده دل است گره نوبهار من

کشتی در آب گوهر من کار می کند

دریا ترست از گهر آبدار من

از پاک گوهری چو صدف در دل محیط

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹۲

 

دایم به یک قرار بود مشت خار من

چون آشیان خوش است خزان و بهار من

گرد یتیمی گهر آفرینشم

بر هیچ دیده بار نباشد غبار من

از ابر، تخم سوخته افسرده تر شود

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹۳

 

دلدار رفت و برد دل خاکسار من

یکبار شد ز دست کند و شکار من

رفتی و رفت با تو دل بی قرار من

یکبار شد تهی ز دو گوهر کنار من

می بود سهل کار دل غم کشیده ام

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۴۱

 

رهن می ناب شد، جبه و دستار من

رفت به باد فنا، خرمن پندار من

مطرب قانون عشق پرده دری ساز کرد

شد کف دریای خون پرده اسرار من

رشته عشق مجاز سر به حقیقت کشید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۴۸

 

درگذشت از خاکساری دشمن از آزار من

شد حصار عافیت کوتاهی دیوار من

سخت جانی داردم از شکوه گردون خموش

خنده کبک است شور سیل در کهسار من

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۴۹

 

از نصیحت دم مزن با خاطر افگار من

کز دوای تلخ بدخوتر شود بیمار من

جوش یکرنگی ز من نام و نشان برداشته است

می دهد آزار خود، هر کس دهد آزار من

صائب تبریزی
 
 
۱
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۶
sunny dark_mode