اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۴
چون مرا غمناک بیند شاد گردد یار من
زان سبب شادی نمیگردد به گرد کار من
اشک چشمم سر دل یک یک به رخها بر نبشت
گوییا با اشک بیرون میرود اسرار من
رخت ازین شهرم به صحرا برد میباید که شب
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۵
سر بارندگی دارد دو چشم تند بار من
که فتحالباب هجرانست و تحویل نگار من
مرا چون ماه در عقرب خوش آمد روی و زلف او
از آن نیکی نمیبینم، که بد بود اختیار من
من آن چرخم، که از جانست مهرم در میان دل
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶
عشق نورزیده بود جان سبکبار من
بر تو مرا فتنه کرد این دل بیکار من
گر خبر از درد من نیست ترا، در نگر
تا بتو گوید درست روی چو دینار من
ای که بیازردهای بیسببم بارها
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧١٠
یکچند شد که بر هدف دل کمان چرخ
تیر از کمین گشاد و فروبست کار من
وز دور نا موافق و ایام مختلف
آشفته شد چو زلف بتان روزگار من
وز اختلاف گردش گردون دون نواز
[...]
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۵۱ - باز آمدن به سر داستان قلواد و قلوش
که باشی به هر انجمن یار من
نجوئی سر موئی آزار من
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۵۱ - باز آمدن به سر داستان قلواد و قلوش
فراموش کردی همه کار من
بجستی بدین گونه آزار من
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۶۷ - جنگ سام با تکش و کشته شدن تکش به دست سام
بود راستی جمله گفتار من
دروغ و کژی نیست کردار من
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۸۷ - رفتن سام در شب و دیدن پاسبان، او را و نومید آمدن
در آن دم که بینی رخ یار من
به یاد آور آن ناله زار من
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۱۷ - واقف نمودن عالم افروز، قلوش را و بردن نزد سام
اگر سربتابی تو از کار من
رسد بر تو بسیار آزار من
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۳۰
الا ای گل لاله رخسار من
مکن بیش ازین قصد آزار من
تو سلطانی و من ترا بنده ام
نظر زین بِه انداز در کار من
تو در خواب نازی و آگه نیی
[...]
سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۱۲ - بوسه بر باد (۲)
ملک گفتش ای نازنین یار من،
چنین سیر گشتی ز دیدار من؟
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۱
کارم ز دست شد نظری کن بکار من
بنگر بکار بنده خداوندگار من
فارغ شدم ز جنت و فردوسی و حورعین
تا اوفتاد بر سر کویش گذار من
بس جان نازنین که چو گل میرود به باد
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷۸
آن خوشدلی کجا شد و آن روزگار من
وآن قامت چو سرو روان نگار من
کارم ز دست رفته و بارم ز غم به دل
از روی مرحمت نظری کن به کار من
زان رو به کوی دوست گذارم نمی فتد
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳۵
صدهزار آئینه دارد یار من
می نماید در همه دلدار من
دیدهٔ من روشن است از دیدنش
باد دایم روشن این دیدار من
جز خیالش نیست همخوابی مرا
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴
گل ز خجالت آب شد پیش رخ نگار من
سرخ برآمد از حیا لاله ز شرم یار من
مست جمال خود کند عالم امر و خلق را
برقع اگر برافکند ساقی گلعذار من
مست شراب آرزو، کی رهد از خمار غم؟
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۱
بیتی همی سرایم و زاریست کار من
تا یک نظر کند بمن آن یار غار من
منصوروار بر سر دار ملامتم
وین دار گشت قصه دار العیار من
در آرزوی روی خودم بیش ازین مدار
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۲
ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من
صد پی اگر جفا کند، صدق و صفاست کار من
خسرو بی نظیر من، حاکم من، امیر من
دلبر ناگزیر من، باغ من و بهار من
نور من و سرور من، حاضر من، حضور من
[...]
محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۸ - لشکر کشیدن برزو به سوی ایران قسمت اول
کنم هر دو را زنده بر دار من
بر آرم به کینه یکی کار من
محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۱۳ - آمدن بیژن و آوردن برزوی رستم زال را قسمت دوم
یکی چاره سازم بدین کار من
از اندیشه و رای هشیار من