گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

صدهزار آئینه دارد یار من

می نماید در همه دلدار من

دیدهٔ من روشن است از دیدنش

باد دایم روشن این دیدار من

جز خیالش نیست همخوابی مرا

غیر عشقش نیست یار غار من

بلبل سرمستم و نالان به ذوق

روضهٔ رضوان بود گلزار من

من خراباتی و رند و عاشقم

خدمت معشوق من خمار من

او و من با همدگر باشیم خوش

لاجرم من یار او ، او یار من

نعمت الله گر نگشتی آشکار

کی شدی پیدا به تو اسرار من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال‌الدین اسماعیل

قدوۀ اهل مهانی ای که هست

مهر تو همواره یار غار من

مایه از طبع تو اندوزد همی

چشم دریا طبع گوهر بار من

مدح تو همچون شهادت می رود

[...]

مولانا

راز چون با من نگوید یار من

بند گردد پیش او گفتار من

عذر می‌گوید که یعنی خامشم

با تو می‌گوید دل هشیار من

با کسی دیگر زبان گردد همه

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیر حسینی هروی

حلقۀ درنازدم بسیار من

نیک ترسانم ز ختم کار من

نشاط اصفهانی

چون ندیدی چاره‌ای در کار من

گشتی از رحمت تو خود ستار من

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه