بخش ۱۱۷ - واقف نمودن عالم افروز، قلوش را و بردن نزد سام
چو قلوش نشست از بر بادپا
به فرمان فرهنگ رزمآزما
ز قلوش دگر بر سرایم سخن
مر این داوری را درآرم به بن
سوی دشت و کهسار شد همچو باد
که یابد نشانی ز سالار راد
فراوان بگردید و کم یافتش
ز بس تشنگی لب به برتافتش
به ناگه بر آبگیری رسید
زمین را سراسر پر از سبزه دید
فرود آمد از باره راهوار
شتابان بیامد بر چشمه سار
که آبی خورد آن یل پاک دید
ز هیبت بلرزید بر خود چو بید
جهان شد به چشمش سراسر چو قیر
همان دم بیفتاد در آبگیر
زمانی چو شد چشم را کرد باز
ندانست آن یل که چونست راز
به پیش و پس خود نظر برگماشت
همی جای بر خامه ریگ داشت
بدان جایگه چون همی بنگرید
گله در گله شیر درنده دید
همان گرگ و یوز و دمنده هژبر
پلنگ دژآگاه و درنده ببر
به قلوش همه حملهآور شدند
تو گفتی که سوزنده آذر شدند
شگفتی فرو ماند از آن کارکرد
که این نبود از گنبد تیزگرد
همانا که این یکسر افسونگریست
ز نیرنگ عالم فروز پریست
درین بد که آمد صدایش به گوش
که از هیبت آن زن تن رفت هوش
بدان ای سوارافکن چیردست
که از مهر سام است نوشم کبست
ورا دادهام جای در زیر کوه
همی خون بگرید ز بهر گروه
ز لابه نگردد به من هیچ رام
دمادم کند سرکشی را به شام
دلم هست اکنون به غم آژده
ز بیم نهیب دژآگه زده
اگر خواهی از بیم گردی رها
نبیند دو چشمت ازین پس بلا
ز گفتم به نیکاختری سرمپیچ
همه پند و اندرز را ده بسیچ
از ایدر رسانم تو را نزد سام
چنان کن که گردد به من سام رام
اگر درپذیری تو این گفتگو
نیارند دیوان تو را بد به رو
اگر سربتابی تو از کار من
رسد بر تو بسیار آزار من
چو قلوش شنید این سخن شد دژم
تو گفتی درافتاد در بحر غم
اگرچند از کار او شد ملول
ولی کرد گفتار او را قبول
ربودش ز جا جادوی تیره رای
بر سام یل در دمش کرد جای
چو دیدش بپرسید فرخنده سام
که اینجا که آوردت از آن مقام
که کردت جدا از سران سپاه
چه داری خبر گو ز فغفور شاه
بگفت آنچه بگذشت بد سر به سر
ز فرهنگ و گردان پرخاشخر
که یکسر ز بهر تو ای نامدار
ندارند بر دل زمانی قرار
تو خود جای داری درین برز کوه
به تو مویه سازند اهل گروه
جهانجو همه رازهای نهفت
به زابل زبان نامور را بگفت
چنین قلوشش داد پاسخ به مهر
کزین پس مپوش از فسون ساز چهر
ابا او یکی رو درآور به رو
که بس کینهورز است و بس زشتخو
مبادا که سازد دلت را نژند
تنت را درآرد به دام گزند
نپذرفت گفتا او گرد راد
پریزاد دیگر بسی بیم داد
که مر هردوتان را درآرم ز پا
نمانم که مانید دیگر به جا
بگفت این و بر رفت بر آسمان
که قلواد را آورد از نهان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از داستان، قلوش بر اسب خود نشسته و به فرمان فرهنگ رزم آزما به دشت و کوه سفر میکند تا نشانهای از سالار راد بیابد. او در مسیر خود با تشنگی مواجه میشود و ناگهان به آبگیری میرسد که سراسر سبز و پر از گیاهان است. قلوش به چشمه نزدیک میشود و از هیبت آب و طبیعت میلرزد.
او در آنجا متوجه میشود که محیط اطرافش پر از حیوانات درنده است. قرار گرفتن در چنین وضعیت خطرناکی او را نگران میکند. در این حال، صدایی از دور به او هشدار میدهد که از دامهای خطرناک و جادوگری در آنجا بپرهیزد و به او میگوید که اگر بخواهد از این بلاها رهایی یابد، باید با سام، پدرش، ملاقات کند.
قلوش، که از این هشدار و سخنان نگران است، تصمیم میگیرد به سام نزدیک شود و در مورد سختیهایی که کشیده، با او صحبت کند. او از وضعیت سپاه و مشکلاتی که بر سر راهشان است، خبر میدهد و به سام میگوید که بسیاری در فکر او هستند و برای او دلواپسند. همچنین، او به سام توصیه میکند که از فریب جادوگران و سختیهای زندگی پرهیز کند. نهایتاً، قلوش با توجه به هشدارها و نگرانیها به سمت سمبل راد حرکت میکند.
هوش مصنوعی: وقتی قلوش (اسب) بر روی پا مینشیند، به فرمان فرهنگ جنگ و رزمی به عمل حرکت میکند.
هوش مصنوعی: از آن روز که بر زبانم نمیآید، سخن را در این مکان به قضاوت میگذارم.
هوش مصنوعی: به سمت دشت و کوهها رفت، مانند بادی که به دنبال نشانهای از فرمانده شجاع میگردد.
هوش مصنوعی: با اینکه بسیار تلاش کردی و به دنبال آن بودی، اما به خاطر شدت تشنگی نتوانستی آن چیز را پیدا کنی و به ناچار از آن صرفنظر کردی.
هوش مصنوعی: ناگهان به آبشخوری رسید و مشاهده کرد که زمین به طور کامل پر از چمن و گیاه است.
هوش مصنوعی: سوار بر اسب تندرو از فراز تپهها پایین آمد و با شتاب به سمت چشمه رفت.
هوش مصنوعی: آن جوانمرد پاک، وقتی آب را نوشید، به قدری از هیبت و عظمت آن موجود تحت تأثیر قرار گرفت که مانند درخت بید به لرزه درآمد.
هوش مصنوعی: دنیا در نظر او مانند قیر شد و به یکباره در آبگیر غرق گردید.
هوش مصنوعی: زمانی که چشمش را باز کرد، متوجه نشد آن جوانمرد کیست و راز او چیست.
هوش مصنوعی: او به جلو و عقب خود نگاه کرد و در جایی که ایستاده بود، دانههای ریز شن را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: وقتی به آن مکان نگاه میکنی، متوجه میشوی که در میان گلهها، شیر درندهای وجود دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف وحشیانه و قدرت حیوانات مختلف میپردازد. اشاره به گرگ، یوز، پلنگ و ببر به عنوان موجوداتی درنده و خطرناک دارد که هر یک ویژگیهای خاص خود را دارند. این توصیف نشاندهندهی قدرت و چابکی این حیوانات است که در شکار و بقا مهارت دارند.
هوش مصنوعی: همه به قلوش حمله کردند و تو فکر کردی که آتشزا و سوزاننده شدند.
هوش مصنوعی: شگفتی به خاطر این کار نمیتواند از بین برود، زیرا این کار به گردونه دورانی مربوط نیست.
هوش مصنوعی: این دنیای ما به طرز شگفتانگیزی فریبنده و جادویی است، همچون پرندهای زیبا که در تاریکی وجود دارد.
هوش مصنوعی: صدای آن زن به قدری پرهیبت و تاثیرگذار بود که وقتی به گوش رسید، باعث شد همگان از ترس و شگفتی هوش و حواسشان را از دست بدهند.
هوش مصنوعی: ای سوارکار چابک و قهرمان، بدان که من از نسل سام و از محبت او بهرهمند هستم.
هوش مصنوعی: من به او مکانی دادهام در زیر کوه، جایی که به خاطر گروه خود اشک میریزد.
هوش مصنوعی: از بیقراری و ناآرامی من، هیچ چیز به نفع نمیگذرد و این عدم تسلط به من، شبها را پر از شورش و بیخودی میکند.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساس عمیق دلشکستگی و ناامیدی است. گوینده از درد و نگرانیای سخن میگوید که او را به شدت آزار میدهد و این احساسات، او را در دنیایی پر از غم و اضطراب رها کردهاند. دلش از غم و ترس آکنده است و از آن دردی که وجودش را فراگرفته، به شدت رنج میبرد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از ترس و نگرانی آزاد باشی، دیگر چشمانت نباید به مصیبت و دردها بیفتد.
هوش مصنوعی: از صحبت شایسته و دلپذیرم، همه نصیحتها و توصیهها را کنار گذاشتم و به دورش پیچیدم.
هوش مصنوعی: به تو خواهم رساند که نزد سام بروی و کاری کنی که او به من محبت کند و آرام گیرد.
هوش مصنوعی: اگر تو این گفتوگو را بپذیری، ممکن است دیوان تو را به بدی به نمایش بگذارند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به خاطر کاری که من کردهام به من آسیب بزنید، در واقع به خودت آسیب میزنید.
هوش مصنوعی: وقتی قلوش این حرف را شنید، ناراحت و غمگین شد و انگار که در دریا و عمق غم فرورفت.
هوش مصنوعی: هرچند از رفتار او خسته و ناراحت شدم، اما در نهایت سخن او را پذیرفتم.
هوش مصنوعی: جادوی تیره و مخفی بر سام یل تأثیر گذاشت و او را به سرعت از جای خود برداشت.
هوش مصنوعی: فرخنده سام وقتی او را دید، از او پرسید که چطور به اینجا آمده و از آن مقام خود را به اینجا رسانده است.
هوش مصنوعی: چه کسی تو را از فرماندهان سپاه جدا کرد؟ چه چیزی را میدانی که درباره شاه فغفور بگویی؟
هوش مصنوعی: او گفت تمامی مسائلی که پیش آمده است، از نظر فرهنگ و خصومتهای بزرگ و کوچک تحت بررسی قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: به خاطر تو، ای بزرگوار، دلهایشان هیچگاه آرامش ندارند و همیشه در تلاطم هستند.
هوش مصنوعی: تو در این مکان به حدی بزرگ و مهم هستی که مردم گروهها برای تو عزاداری میکنند و در غم تو ناله و شیون میکنند.
هوش مصنوعی: جهانگرد همه اسرار پنهان را بیان کرد و زبان مشهور زابل را شناخت.
هوش مصنوعی: او با محبت و نرمی به این سؤال پاسخ داد که از این به بعد، بر تو پوشیده نیست که چگونه با لبخند و زیبایی خود میتوانی دیگری را جادو کنی.
هوش مصنوعی: دوستانه و صادقانه به کسی بگو که او دشمنی بدخلق و کینهتوز دارد.
هوش مصنوعی: مراقب باش که دل شادت به غم نیفتد و بدیها دستت را به دردسری نیندازند.
هوش مصنوعی: او نپذیرفت و گفت که هیچ چیزی برایش مهم نیست، فقط موجودات دیگر به او ترس و نگرانی زیادی دادهاند.
هوش مصنوعی: من طوری عمل میکنم که هر دوی شما را به یک جا برسانم و دیگر برایم مهم نیست که در این راه چه بر من میگذرد.
هوش مصنوعی: او این جمله را گفت و به آسمان رفت، و قلواد (کسی که جرأت یا مهارت خاصی دارد) را از پنهان به نمایش آورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.