اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۱۱ - در بیابان شوق و عشق و احوال و اطوار عاشقان و مشتاقان جانباز با سوز و نیاز و اشارت به آنکه زاد این سفر پر خطر عجز است و بیچارگی و شکست و نیستی و منع طمطراق خودی
زاد راه او فغان و زاریست
عزت و دولت همه در خواریست
گر تو خواهی دولت دیدار یار
باش گریان همچو ابر نوبهار
گریه و زاری نشان درد بود
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴
از خود فنا نگشته نیابی بحق بقا
فانی شدن ز خویش بود حال اولیا
تا نقش غیر پاک نشویی ز لوح دل
کی در حریم وصل شود جانت آشنا
جانهای بیدلان زده آتش بهر دو کون
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
عاشق و رند و بیخودم تن تللا تلا تلا
مست شراب سرمدم تن تللا تلا تلا
ساقی جام وحدتم مست مدام حیرتم
نیست خبر ز کثرتم تن تللا تلا تلا
از خم اوست جوش ما،وز می او خروش ما
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
گر وصال دوست میخواهی دلا
از مقام کفر و ایمان برتر آ
تا تو بیگانه نخواهی شد ز خود
با خدای خود نگردی آشنا
پاکباز و پاک رو گر نیستی
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
ای دوست نقاب زلف بگشا
بی پرده بما جمال بنما
حیفست جمال ذات مطلق
مخفی شده در صفات و اسما
رخسار تو گر نقاب برداشت
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
افتخار ما به فقرست و فنا
ما کجا و منصب و مال از کجا
با وجود ملک عشق لایزال
عارم آید زین جهان بی بقا
جان ما مستغرق نور لقاست
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
دل بسته بزلف یار بادا
جانم بغمش فگار بادا
هر دل که مقیم کوی او نیست
آواره هر دیار بادا
برجان و دلم ز عشق جانان
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
من نخواهم شادی و عیش و طرب
درد و سوز عشق خواهم روز و شب
از غم و محنت گریزانند خلق
ما بجان جویای دردش ای عجب
وصل مطلوب آرزوی طالب است
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴
مائیم ترا همیشه طالب
ای وصل تو منتهی المطالب
مرغوب همه بهشت و حورست
مائیم بروی دوست راغب
در میکده با شراب و شاهد
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
بما پیداست حسن طلعت ذات
صفات و ذات را مائیم مرآت
بیا نور تجلی بین ز موسی
که موسی میرسد از طور و میقات
بتحقیق و یقین دیدم رخ دوست
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱
بقید زلف تا جانم اسیر است
دلم در دام فتنه پای گیر است
درون پرده ذرات عالم
رخت تابان چو خورشید منیر است
گرفتاران عشقت را فراغت
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲
گنج اسرار یقین در کنج خلوت حاصلست
واقف گنج معانی بیگمان صاحب دلست
ره بوحدت کی بری، تا در حجاب کثرتی
هرکه شد محجوب کثرت او ز وحدت غافلست
چون میان عاشق و معشوق نسبت عشق بود
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱
هرکه عاشق نیست مرد کار نیست
بوالهوس را بر دراو بار نیست
زآتش عشق است داغی بر دلم
نیست عاشق هرکه دل افکار نیست
هرکه شد مستغرق دیدار تو
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲
از شاهد و می گر خبری هست بگوئید
چون باده پرستی هنری هست بگوئید
در کوی خرابات فنا سالک ره را
جز عشق اگر راهبری هست بگوئید
معشوق مرا کز غم او بیدل و دینم
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷
معشوق جلوه کرد و دل از عاشقان ربود
اندر میانه واسطه دلال عشق بود
ذرات کون بیخبرند از شراب عشق
ساقی بمهر تا در میخانه را گشود
مستی زاهدان همه از نخوت و ریا
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲
آن هادی ره روان کجا شد
وان سرور عارفان کجا شد
آن مطلب طالبان صادق
وان مونس عاشقان کجا شد
آن حجت حق و رهبر خلق
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹
مائیم بعشق تو میان بسته بزنار
ترسا صفت از غیر تو کلی شده بیزار
آزاده ز قید غم دنیا و ز دینم
در دام کمند سر زلف تو گرفتار
از جام می عشق چنان مست و خرابم
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰
ای باد صبا ز روی دلدار
از لطف نقاب زلف بردار
بنمای بعاشقان بیدل
حسن رخ جانفزای آن یار
گر یار ز رخ نقاب بگشود
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۴
واین الاثافی و این الطلال
واین الخیام واین الظلال
واین الاثاث واین الرثاث
واین النساء واین الرجال
وفی کل حی و فی کل شئی
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸
ما عاشق و رند و جان فشانیم
بی نام و نشان ز هر نشانیم
در کوی قلندری و رندی
در دردکشی چه داستانیم
ما دیر و مساجد و خرابات
[...]