گنجور

 
اسیری لاهیجی

بما پیداست حسن طلعت ذات

صفات و ذات را مائیم مرآت

بیا نور تجلی بین ز موسی

که موسی میرسد از طور و میقات

بتحقیق و یقین دیدم رخ دوست

گذشتم از همه تقلید و طامات

دو عالم یار و غیر او خیالست

مشو جانا گرفتار خیالات

بعالم مهر رویش گشت تابان

نماید پرتو حسنش ز ذرات

میان عاشق و معشوق وصلست

مگو زاهد ز هجران این خرافات

عصا برکف مرو این ره چو کوران

چو حق ظاهر چه محتاجی به آیات

سخن ز آفات راه عشق کم گو

که راه عاشقان را نیست آفات

چنان مست لقای اوست عاشق

که نه حالات داند نه مقامات

شدم آخر حریف شاهد و می

بیمن دولت پیر خرابات

ز ما اسرار عرفان جوی و تحقیق

مپرس از ما اسیری از کرامات

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode