گنجور

 
اسیری لاهیجی

بقید زلف تا جانم اسیر است

دلم در دام فتنه پای گیر است

درون پرده ذرات عالم

رخت تابان چو خورشید منیر است

گرفتاران عشقت را فراغت

ز شاه و شحنه و میر و وزیر است

هوای گلشن حسنت ازآن رو

نرفت از جان که جای دلپذیر است

نسیم زلف جانانرا چه نسبت

ببوی عنبر و مشک و عبیر است

چگویم وصف یاری کو بعالم

بخوبی و ملاحت بی نظیر است

ز فکر هر دو عالم گشت آزاد

بقید عشق او هر کو اسیر است

دلا گر میروی راه طریقت

مشو ایمن که بس راهی خطیر است

توانی بود سالک در ره عشق

ترا گر رهنما ارشاد پیر است

دلم راه هدایت زان سبب یافت

که شیخ مرشدم شیخ کبیر است

نه امروز است دل شیدای حسنش

اسیری ما چنین بودیم دیرست

 
 
 
مسعود سعد سلمان

چه خوش عیش و چه خرم روزگار است

که دولت عالی و دین استوار است

سخا را نو شکفته بوستان است

امل را نو دمیده مرغزار است

هنر در مد و دانش در زیادت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سوزنی سمرقندی

چه . . . یر است این ز . . . یر خر زبر دست

که خر چون دید زو، آنگونه بشکست

خر نر را . . . ون در کردم این . . . یر

به سان ماده خر خوابید در غست

چو . . . ادم ماده خر ار، کره بفکند

[...]

مجیرالدین بیلقانی

فلک را عهد بس نااستوار است

همه کار جهان ناپایدارست

بیا کس کز پی یک روزه راحت

بمانده روز و شب در انتظارست

هوایی دارد و آبی زمانه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه