گنجور

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۱

 

من آن آشفته مستم که آنساعت که برخیزم

ز سوز جان پر آتش قیامتها برانگیزم

خلیل عشق دلدارم ز آتش گلشنی دارم

از آنرو جانب آتش ز صحن روضه بگریزم

بدان ساقی چو پیوستم هزاران توبه بشکستم

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۲

 

دل بیچاره‌ام گم شد به کوی یار می‌جویم

دل گم‌گشتهٔ خود را از آن دلدار می‌جویم

ز گلشن‌های روحانی چنین بلبل که من دارم

قفس چون بشکند او را در آن گلزار می‌جویم

چو چشم او به عیاری روان و قلب می‌دزدد

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۳

 

منم که با تو زمانی وصال می‌بینم

به جای وصل همانا خیال می‌بینم

بر آستان که بهشتم بهشت را تا من

بر آستان تو خود را مجال می‌بینم

تویی به لطف درآمیخته به من یا من

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۴

 

بوئی ز گلستان تو ما چون بشنیدیم

از خود برمیدیم و بدانسوی دویدیم

از بال و پر خویش چو کردیم تبرا

با بال و پر عشق در آن راه پریدیم

عمری چو در آن بادیه سرگشته بگشتیم

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۵

 

قفل در ما بستی و پندار تو دیدیم

با خویش مشو بسته که ما جمله کلیدیم

مفتاح ترا نیست در این باب فتوحی

کشاف ترا لایق این کشف ندیدیم

در هستی ما آتش عشقش چو درافتاد

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۶

 

ای گشته مست عشقت روز الست جانم

مستی جان بماند روزی که من نمانم

هر ذره ای ز خاکم سرمست عشق باشد

چون ذره ها برآید از خاک استخوانم

فکر بهشت و دوزخ دارند اهل دانش

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۷

 

رضا دادم بعشق او اگر غارت کند جانم

که جان صد چو من بادا فدای عشق جانانم

بزخم عشق او سازم که زخمش مرهم جانست

بداغ درد او سازم که درد اوست درمانم

غمی کز عشق یار آید بشادی بر سرش گیرم

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۸

 

وقت آنست که ما جانب میخانه شویم

چون پری ساقی ما شد همه دیوانه شویم

جرعه ای چون بچشیدیم ز میخانه عشق

عهد و پیمان شکنیم از پی پیمانه شویم

آشنای حرم عشق چو گشتیم کنون

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۹

 

من آشفته و شیدا چو تمنای تو دارم

از سر خویش گذشتم سر سودای تو دارم

گل صد برگ نبویم سمن و لاله نجویم

که در این باغ هوای گل رعنای تو دارم

بجهان شورش و غوغا چه عجب از من شیدا

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۰

 

دو دیده بر سر راه امید می‌دارم

که کی بود که رسد قاصدی ز دلدارم

کراست زهره که آرد ز یار من خبری

و یا ز من ببرد خدمتی سوی یارم

چگونه نامه نویسم بخدمت تو که من

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۱

 

چو قدر دلبر و آداب عشق ما دانیم

بیا که روی تو بینیم و جان برافشانیم

جمال صورت جان بر در تو تا دیدیم

در آن کمال که صورت نگاشت حیرانیم

ورای حسن ترا دلفریبی و ناز است

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۲

 

من کیستم که طالب دیدار او شوم

یا چیست نقد من که خریدار او شوم

او یوسف عزیز و مرا دست بس تهی

شرم آیدم که بر سر بازار او شوم

در مصر عشق طوطی شیرین سخن منم

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۳

 

روزی که من بداغ غمت از جهان روم

بد مهرم ار ز کوی تو سوی جنان روم

در چشم من چو خار نماید گل چمن

بی تو ز بوستان بسوی دوستان روم

در هر طرف گلی است هوا جوی بلبلی

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۴

 

ای شهریار حسن ترا تا شناختیم

اعلام عشق بر سر عالم فراختیم

یکدل شدیم و یک صفت و یک روش کنون

باز آمدیم از همه و با تو ساختیم

تا بر محک عشق نمائیم کم عیار

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۵

 

تو پادشاه و من از بندگان درگاهم

بغیر تو ز تو چیز دگر نمی خواهم

سزد که بر سر عالم علم برافرازم

کز آن زمان که غلام توام شهنشاهم

بسوز آتش سودای تو همی سازم

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۶

 

در راه شهرستان جان از عشق شه رهبر کنم

وز خاک پای عاشقان بر فرق سر افسر کنم

آیم بدریای قدم وز فرق سر سازم قدم

در بحر چون غوطی خورم دامن پر از گوهر کنم

در دار ضرب کبریا از عشق جویم کیمیا

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۷

 

ساقی بزم خاص شه آمد که خماری کنم

در دور این ساقی چرا دعوی هشیاری کنم

چون دوست آمد پیش من شد عشقبازی کیش من

چون عشق او شد خویش من از خویش بیزاری کنم

یوسف چو بر کرسی دل بنشست اندر مصر جان

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۸

 

گرد زمین و آسمان من سال‌ها گردیده‌ام

روشن مبادا چشم من چون تو مهی گر دیده‌ام

تا دل به عشقت بسته‌ام از قید هستی رسته‌ام

چون با غمت پیوسته‌ام از خویشتن ببریده‌ام

در خارزار آب و گل چون غنچه گشتم تنگدل

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۹

 

ز روی لطف اگر ای مه شبی آیی به مهمانم

سر و جان گرامی را بخاک پایت افشانم

غباری کز سر کویت نسیم صبحدم آرد

بخاک پای تو کان را درون دیده بنشانم

بگاه جلوه حسنت توانم باختن جانرا

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۶۰

 

ما سر بر آستان در یار می‌نهیم

پا در حریم کعبه احرار می‌نهیم

هر لحظه صد گناه و خطا می‌کنیم باز

چشم امید بر کرم یار می‌نهیم

چون کاف کوه قاف شکافد اگر نهند

[...]

حسین خوارزمی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۴
sunny dark_mode