وقت آنست که ما جانب میخانه شویم
چون پری ساقی ما شد همه دیوانه شویم
جرعه ای چون بچشیدیم ز میخانه عشق
عهد و پیمان شکنیم از پی پیمانه شویم
آشنای حرم عشق چو گشتیم کنون
خویش را ترک کنیم از همه بیگانه شویم
مجلس ما چو ز شمع رخ او روشن شد
بال و پر سوخته از عشق چو پروانه شویم
ما که از جام تجلی جمالش مستیم
حاش لله که دگر عاقل و فرزانه شویم
کنج ویران چو بود مخزن گنج شاهی
از پی گنج حقایق همه ویرانه شویم
قطره هائیم جدا گشته ز بحر احدی
غوطه در بحر خوریم و همه دردانه شویم
همچو آیینه صافی همه یکرو باشیم
چند دو روی و دو سر همچو سر شانه شویم
حبذا شادی و آن حال که ما همچو حسین
بیخود و مست از آن غمزه مستانه شویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوتی به دنیای عشق و مستی است. شاعر میگوید وقت آن است که به میخانه برویم و از عشق پر میشویم. وقتی که از میخانه عشق جرعهای بچشیم، دیگر به وعدهها و تصمیمات عقلانی پایبند نخواهیم ماند. او به شادی و همدلی در جمع دوستان اشاره میکند و میگوید که باید از دنیای جداییها و بیگانگیها جدا شویم و به وحدت و یکدلی برسیم. در نهایت، شاعر آرزوی حالتی شاد و بیخود همچون حسین را میکند که در آن از تمامی بارهای دنیا رهایی یابیم و در عشق غوطهور شویم.
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده که ما به سمت میخانه برویم، چرا که وقتی ساقی به شکل پری در میآید، همه ما دیوانه خواهیم شد.
هوش مصنوعی: وقتی جرعهای از شراب عشق بچشیم، هر گونه عهد و پیمان را نادیده میگیریم و به دنبال پیمانه و نوشیدن بیشتر میرویم.
هوش مصنوعی: زمانی که به شناخت عمیقی از عشق و حرم آن رسیدیم، اکنون باید خود را از همه چیز دور کنیم و به بیگانگی با دنیای اطراف بپردازیم.
هوش مصنوعی: در مجلس ما، هنگامی که چهره او مانند شمع روشن شد، ما هم مانند پروانهای که از عشق سوخته، بال و پر خود را از دست خواهیم داد.
هوش مصنوعی: ما که از زیبایی او در حال دلخوشی و شوری هستیم، قسم به خدا که دیگر نمیتوانیم عاقل و هوشیار بمانیم.
هوش مصنوعی: اگر مکانی که در آن هستیم، ویران شود، همانند مخزنی برای گنج پادشاهی، ما نیز باید به دنبال گنجهای حقیقی، تمام آنچه را که هستیم ویران کنیم.
هوش مصنوعی: ما قطرههایی هستیم که از دریا جدا شدهایم. در حالی که در دریای عشق غوطهوریم، میتوانیم به جواهرهایی گرانبها تبدیل شویم.
هوش مصنوعی: همه ما باید یکدست و صاف باشیم، مثل یک آیینه که هیچ نقصی ندارد. چرا باید دو رو و متناقض باشیم مثل دو سر شانه که همیشه در کنار هم هستند؟
هوش مصنوعی: چه خوب است شادی و آن حالتی که ما نیز مانند حسین، بیخود و سرمست از آن نگاه جادوگرانه شویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم
بند را برگسلیم از همه بیگانه شویم
جان سپاریم دگر ننگ چنین جان نکشیم
خانه سوزیم و چو آتش سوی میخانه شویم
تا نجوشیم از این خنب جهان برناییم
[...]
آنقدر عقل نداریم که فرزانه شویم
آنقدر شور نداریم که دیوانه شویم
چند سرگشته میان حق و باطل باشیم
تا کی از کعبه برآییم و به بتخانه شویم
سنگ بی منت اطفال به وجد آمده است
[...]
عشق زد خیمه بیائید که بی خانه شویم
شمع افروخته شد هم پر پروانه شویم
حلقه طره او در شکنست و خم و تاب
باید اندر سر این سلسله دیوانه شویم
آشنایان غم عشق برآنند که ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.