گنجور

 
حسین خوارزمی

ای شهریار حسن ترا تا شناختیم

اعلام عشق بر سر عالم فراختیم

یکدل شدیم و یک صفت و یک روش کنون

باز آمدیم از همه و با تو ساختیم

تا بر محک عشق نمائیم کم عیار

در بوته بلای تو عمری گداختیم

ره در قمارخانه عشقت بیافتیم

تا هر چه بود در ره سودا بباختیم

از مصر تاختن به یکی تاختن رسید

اسبی که در طریق هوای تو تاختیم

تا یار در دیار دل ما نزول کرد

شمشیر منع بر سر اعیار آختیم

گفتا چو سوخت عود دل از عشق ما حسین

ما در کنار خویش چو چنگش نواختیم

 
 
 
وحدت کرمانشاهی

منت خدای را که خدا را شناختیم

در ملک دل لوای طرب برفراختیم

از جان شدیم بر در دل حلقه‌سان مقیم

تا راه و رسم منزل جانان شناختیم

راضی ز جان و دل به رضای خدا شدیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه