گنجور

 
حسین خوارزمی

دو دیده بر سر راه امید می‌دارم

که کی بود که رسد قاصدی ز دلدارم

کراست زهره که آرد ز یار من خبری

و یا ز من ببرد خدمتی سوی یارم

چگونه نامه نویسم بخدمت تو که من

ز بیم مدعیان دم زدن نمی آرم

ز خون دیده شود روی زرد من گلگون

شب فراق چو از روز وصل یاد آرم

اگر کشند مرا دشمنان بجور و جفا

من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم

چه کردم ای صنم بیوفا چه دیدستی

ز من که رفتی و ماندی به زاری زارم