گنجور

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۱

 

هر که را سلطان ما بیچارگی روزی کند

بازش از روی عنایت چاره آموزی کند

شمع در آتش نهد پروانه را وز بهر او

گاه در مجلس بگرید گاه دلسوزی کند

سوی درگاهش نیابد عاشق سرگشته راه

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۲

 

عاشقان چون با خیال یار خود پرداختند

خلوت دل را ز غیر دوست خالی ساختند

هر دم از نور تجلی چهره ها افروختند

در سعادت بر سر عالم علم افراختند

تا ز اکسیر سعادت مس خود را زر کنند

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۳

 

سحرگه باد نوروزی چو از گلزار می‌آید

مرا از بهر جان‌بخشی نسیم یار می‌آید

به بوی زلف رخسارش چو من سوی چمن آیم

گل و سنبل به چشم من سنان و خار می‌آید

توانم در ره جانان به آسانی سپردن جان

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۴

 

بر آستان خرابات عشق مستانند

که نقد هر دو جهان را بهیچ نستانند

براق همت عالی بتازیانه شوق

در آن فضا که بجز دوست نیست میرانند

ز هر چه هست بکلی دو دیده بردوزند

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۵

 

صباح عید ز بهر صبوح برخیزند

بر آتش دل ما آب زندگی ریزند

بحال گوشه نشینان بغمزه پردازند

هزار فتنه بهر گوشه ای برانگیزند

نفس نفس چو مسیحا ز لب شفا بخشند

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۶

 

ز شست عشق چو تیر بلا روان کردند

نخست جان من خسته را نشان کردند

کسی که زد قدمی در ره وفاداری

بهر جفا و بهر جورش امتحان کردند

مس وجود دهی کیمیای عشق بری

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۷

 

عید است و حریفان ز می عشق خرابند

ای دوست مپندار که سرمست شرابند

اسباب همه عیش در این بزم مهیاست

ارباب طرب خوشتر از این بزم نیابند

چشمان غم اندوختگان جام پر از می

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۸

 

دلا بنال که یاران نازنین رفتند

بغم نشین که رفیقان بیقرین رفتند

باهل دهر میامیز و گوشه ای بنشین

که همدمان وفاپیشه گزین رفتند

دل شکسته ما را بر آتش افکندند

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۹

 

امیر قافله کوس رحیل زد ای یار

چرا ز خواب بطالت نمیشوی بیدار

میان بادیه تو خفته ای و از هر سو

برای غارت عمر تو قاصدان در کار

دلا نگر که رفیقان همنفس رفتند

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۰

 

زهی بوعده وصل تو جان ما مسرور

بیا که چشم بد از تو همیشه بادا دور

چگونه دیده بدوزم ز منظرت که ندید

نظر نظیر تو در کائنات یک منظور

کسی که طلعت حسن عذار عذرا دید

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۱

 

ترا ز حال من زار مبتلا چه خبر

که شاه را ز غم و درد هر گدا چه خبر

تو نازنین جهانی و ناز پرورده

ترا ز سوز درون و نیاز ما چه خبر

چو دل ز مهر نگاری نهشته ای ایمه

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۲

 

چشم عاشق کش او کشت مرا بار دگر

گوئیا نیست بجز قصد منش کار دگر

بسته دام غم عشق بسی هست ولیک

همچو من نیست در این دام گرفتار دگر

من نیارم که کنم در رخ اغیار نظر

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۳

 

ای خسرو خوبان لبت از شهد شیرین کاره تر

هم دیده نادیده ز تو عیاره ای عیاره تر

ای نازنین با ناز اگر بیچارگانرا میکشی

اول مرا کش چون منم از دیگران بیچاره تر

از عشق رخسار و لبت دل خونشده جان سوخته

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۴

 

سینه خلوتخانه یار است خالی کن ز غیر

ره مده در کعبه بت را زانکه کعبه نیست دیر

چون سلیمان با وجود سلطنت درویش باش

تا ترا تلقین کند روح القدس اسرار طیر

درد و سوز عشق حاصل کن که بی این پر و بال

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۵

 

اگر طریقه آن دلرباست عشوه و ناز

وظیفه من آشفته نیست غیر نیاز

منم چو شمع و غم عشق دوست چون آتش

مرا نصیبه از آن آتش است سوز و گداز

گهی ز فکر دهانش مراست عیشی تنگ

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۶

 

بیار ساقی گلرخ شراب ناب امروز

که همچو نرگس مستت شوم خراب امروز

بیا که حاصل عمرم زمان صحبت تست

بسان عمر برفتن مکن شتاب امروز

مرا که کعبه سر کوی تست ممکن نیست

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۷

 

بگذار تا بمیرم بر خاک آستانش

جان هزار چون من بادا فدای جانش

هر ناوک بلائی کز شست عشق آید

ای دوست مردمی کن بر چشم من نشانش

مهر و وفاست مدغم در صورت جفایش

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۸

 

به چشم او نظر می‌کن دلا در ماه رخسارش

تو هم با دیده جان می‌توانی دید دیدارش

ظلال عالم صورت سبل شد دیده دل را

بهل صورت که تا بینی جهانی پر ز انوارش

گلستان حقایق را چه ریحان‌هاست روح‌افزا

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۹

 

خوشا جانی که بستاند بدست خویش جانانش

زهی عیدی که عاشق را کشد از بهر قربانش

چو لاله داغ دل باید چو غنچه چاک پیراهن

که تا یابد مشام جان شمیمی از گلستانش

بکن پیراهن هستی ز شوقش چاک تا دامن

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۰

 

این منم ره یافته در مجلس سلطان خویش

جان دهم شکرانه چون دیدم رخ جانان خویش

دیگران گر سیم و زر آرند از بهر نثار

من نثار حضرت جانانه سازم جان خویش

دارم از دیده شرابی و کبابی از جگر

[...]

حسین خوارزمی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۴
sunny dark_mode