گنجور

 
حسین خوارزمی

صباح عید ز بهر صبوح برخیزند

بر آتش دل ما آب زندگی ریزند

به حال گوشه‌نشینان به غمزه پردازند

هزار فتنه به هر گوشه‌ای برانگیزند

نفس نفس چو مسیحا ز لب شفا بخشند

زمان زمان به جفا چون زمانه بستیزند

چو عشق کشتهٔ خود را حساب تازه دهد

ز کشته گشتنِ خود عاشقان نپرهیزند

کسی ز خویش چو ره در حریم یار نبرد

ز باده مست شوند و ز خویش بگریزند

چو لوح عالم علوی قرارگاه شماست

در این رصدگه خاکی چو می برانگیزند

حسین چون ز هوای حبیب خاک شود

عبیر و عطر بهشتی ز خاکش آمیزند

 
 
 
سعدی

دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند

هزار فتنه به هر گوشه‌ای برانگیزند

چگونه انس نگیرند با تو آدمیان

که از لطافت خوی تو وحش نگریزند

چنان که در رخ خوبان حلال نیست نظر

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه