گنجور

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی ابی الحسن علی الاکبر سلام الله علیه » شمارهٔ ۷ - ایضاً فی رثائه علیه السلام عن لسان امه

 

دل ناتوان لیلی ز غم تو می‌گدازد

چکند اگر نسوزد چکند اگر نسازد

تو سوار روی نی مادر دل کبابت از پی

نه عجب اگر که در پای نی تو سر ببازد

تو اگرچه سر بلندی نظری بزیر پا کن

[...]

۷ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

ای مرهم سینۀ خستۀ ما

وی مونس قلب شکستۀ ما

ما بلبل شورانگیز توایم

ای تازه گل نو رستۀ ما

در نغمه گری دستان تواند

[...]

۷ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

عمریست که دست و گریبانم

با بخت سیاه و رقیبانم

هر دیده که روز سیاهم دید

پنداشت که شام غریبانم

بیمار مسیح دمی هستم

[...]

۷ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

افسوس که گوهر نفس نفیس

از کف دادی بمتاع خسیس

از یوسف عشق گذشته به هیچ

با گرگ هوی همراز و انیس

بستی ز بساط سلیمان چشم

[...]

۷ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

ای تاب و توانم را برده

رحمی بر این دل افسرده

برگی از گلشن خرم عمر

باقی بود آن هم پژمرده

خوناب جگر از ساغر دل

[...]

۷ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

گر باده دهد بر باد مرا

از غم بکند آزاد مرا

آن دل که بود از باده خراب

خوشتر ز هزار آباد مرا

ای شاخۀ شمشاد از غم تو

[...]

۷ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

هرجا که بسوی تو می بینم

یک جا همه روی تو می بینم

دریای محیط دو گیتی را

یک قطره ز جوی تو می بینم

طغرای صحیفۀ هستی را

[...]

۷ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

از یار نیاز ندیده کسی

جز عشوه و ناز ندیده کسی

گویند بسوز و بساز ولی

این سوز و گداز ندیده کسی

یک ساعت جور ترا بر من

[...]

۷ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

بخدا که ز غیر تو بیزارم

وز خویش همیشه در آزارم

آوارۀ کوه و بیابانم

سرگشتۀ کوچه و بازارم

چون مرغ شب آویزم همه شب

[...]

۷ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

آن دل که ز عشق چه غنچه شکفت

هر نکته که گفت ز حسن تو گفت

بیدار غمت از صبح ازل

تا شام ابد یک لحظه نخفت

گوش دل هر هوشیار دلی

[...]

۷ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

تا رایت عشق افراخته ام

در وادی حیرت تاخته ام

هنگام قمار نظر بازی

یکجا دل و دین را باخته ام

از عشرت و شادی بی خبرم

[...]

۷ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

هرچه آید بسر ما همه از دوری تو است

بانگ رسوائی من نیز ز مستوری تو است

این خماری که مرا بر سر سودا زده است

نشئه غمزۀ آن نرگس مخموری تو است

عاشق سیب ز نخ را نبود درمانی

[...]

۷ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

آن یار لاله رو گر ما را نمی نوازد

سهلست، از چه ما را چون شمع می گدازد

دل آب شد ز هجرش دیگر چسان بسوزد

امید وصل او نیست تا با غمش بسازد

عمریست در نیازم در پای سرو نازم

[...]

۷ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

تا به کی ای نوش جان می‌زنیم نیشتر

زخم از این بیشتر یا دل از این ریش‌تر

ز آه من اندیشه کن بیخ جفا تیشه کن

مهر و وفا پیشه کن بیشتر از پیشتر

در نظر اهل دل سادگی آزادگی است

[...]

۷ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

آتش قهر تو بر باد دهد گر خاکم

آب لطف تو نماید ز کدورت پاکم

غم عشق تو برد گر ز تنم تاب و توان

شادی شوق تو صد باره کند چالاکم

دیده از دیدن روی تو بدوزم هیهات

[...]

۷ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

لالۀ روی تو را شمع جهان افروزم

عشق می بازم و پروانه صفت می سوزم

نه در آن آینۀ حسن بگیرد آهم

نه دل نازل او را بگدازد سوزم

رشتۀ عمر توانم ز عمت تازه کنم

[...]

۷ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

لوح دل را جان من از نقش کثرت ساده کن

وز برای کلک وحدت لایق و آماده کن

باد نخوت کن بدر از سر، بنه بر پای خم

روی صدق و ساغری را از صفا پر باده کن

سر بلندی همچو آتش داد بنیادت بباد

[...]

۷ بیت
غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

رموز عشق تا با ما نیامیزی نیاموزی

که گوهر تا خزف از کف نیندازی نیندوزی

شهود شاهد هستی نمی شاید ز هر پستی

که شمع جمع را تا قد نیفرازی نیفروزی

اگر با شمع رخسارش بسازی همچو پروانه

[...]

۷ بیت
غروی اصفهانی