تا رایت عشق افراخته ام
در وادی حیرت تاخته ام
هنگام قمار نظر بازی
یکجا دل و دین را باخته ام
از عشرت و شادی بی خبرم
تا با غم دل پردخته ام
از من نه عجب گر نیست نشان
در بوتۀ غم بگداخته ام
حاشا که ز کوی تو پای کشم
جز کوی ترا نشناخته ام
یک نکته ز عشق اندوخته ام
وز کف دو جهان انداخته ام
گز مفتقرم از دولت عشق
با گنج قناعت ساخته ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تجارب و احساسات عمیق خود درباره عشق و خیالاتش صحبت میکند. او به وادی حیرت و شک رفت و دل و دینش را در بازی عشق باخت. از شادی و عشرت بیخبر است و تنها با غم و اندوه سر میکند. نشان و نشانهای از خود ندارد، زیرا در غم ذوب شده است. او به عشق وفادار است و هرگز از کوی محبوبش دور نمیشود. در نهایت، او از وضعیت مالی و دنیوی خود شکایت دارد، اما به داشتههای خود قناعت میکند و از عشق به عنوان گنجی باارزش یاد میکند.
هوش مصنوعی: من برای عشق خود پرچم برافراشتهام و در مسیری پر از سردرگمی و شگفتی قدم گذاشتهام.
هوش مصنوعی: در حین بازی قمار، به طرز عجیبی هم قلب و هم اعتقاداتم را باختهام.
هوش مصنوعی: من از لذت و خوشی بیخبرم، زیرا با غم دل دستوپنجه نرم میکنم.
هوش مصنوعی: غیرعادی نیست که از من نشانی نبینید، چون در میان درد و غم، سخت دچار شدهام.
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانم از راه تو دور شوم، زیرا جز تو هیچکس را نمیشناسم.
هوش مصنوعی: من یک نکته مهم درباره عشق یاد گرفتهام و تمام مشغلههای دنیوی را رها کردهام.
هوش مصنوعی: من با عشق، حتی با داشتن کمبودهایم، به زندگی قناعت کردهام و از کمبودهایم ناراحت نیستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.