گنجور

 
غروی اصفهانی

تا به کی ای نوش جان می‌زنیم نیشتر

زخم از این بیشتر یا دل از این ریش‌تر

ز آه من اندیشه کن بیخ جفا تیشه کن

مهر و وفا پیشه کن بیشتر از پیشتر

در نظر اهل دل سادگی آزادگی است

جز متصنع مدان از همه بدکیش‌تر

عاقبت‌اندیشی از عاشق صادق مجوی

نیست کس از خودپرست عاقبت‌اندیش‌تر

دشمن جان شد مرا مدعی دوستی

وز همه بیگانه‌تر هرکه بُدی خویش‌تر

ای به نصاب جمال یافته حدّ کمال

نیست مرا آرزو جز نظری بیشتر

خرمن حسن ترا موقع احسان بود

مفلسم و مفتقر از همه درویش‌تر