گنجور

 
غروی اصفهانی

دل ناتوان لیلی ز غم تو می‌گدازد

چکند اگر نسوزد چکند اگر نسازد

تو سوار روی نی مادر دل کبابت از پی

نه عجب اگر که در پای نی تو سر ببازد

تو اگرچه سر بلندی نظری بزیر پا کن

که نظر بزیردستان به بزرگ می برازد

تو همای دولتی سایه فکن بر این ضعیفان

که بزیر سایه ات سرو بلند سر فرازد

تو سوار یکه تازی به پیادگان مدارا

که پیاده را نشاید ز پی سواره تازد

من اگر ز غم بمیرم ز سرت نظر نگیرم

که بچون تو نازنینی دل عالمی ببازد

چه شود اگر نوازش کنی از نیازمندان

چه نی تو بند بندم ز غم تو می‌نوازد