گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

با آن که برشکستی چون زلف خویش ما را

گفتن ادب نباشد پیمان‌شکن نگارا

هستند پادشاهان پیش درت گدایان

بنگر چه قدر باشد درویش بینوا را

از چشم من نهانی ای آب زندگانی

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

مکن ای دوست ملامت من سودایی را

که تو روزی نکشیدی غم تنهایی را

صبرم از دوست مفرمای که هرگز با هم

اتفاقی نبود عشق و شکیبایی را

مطلب دانش از آن کس که بر آب دیده

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

چشم مستش دوش می‌دیدم به خواب

کرده بود از ناز آغاز عتاب

گفت کای مشتاق خوابت می‌برد

هل یکون النوم بعدی مستطاب

شرم بادت آن همه دعوی چه بود

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

چون لبت از مصر کی خیزد نبات

کز نباتت می‌چکد آب حیات

دوستانت ز آب حیوان بی‌نصیب

تشنگان جان داده نزدیک فرات

صانع از روی تو شمعی برفروخت

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

در پی آن می‌دوید دل که نگاری کجاست

نوبت خوبان گذشت شاهد ما وقت ماست

بر سر آب حیات خیمه زده جان ما

این تن خاکی دوان بهر سرابی چراست

بر در بیگانگان هرزه چرا می‌رویم

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

خانه امروز بهشت است که رضوان اینجاست

وقت پروردن جان است که جانان اینجاست

نیست ما را سر بستان و ریاحین امروز

نرگس مست و گل و سرو خرامان اینجاست

خبری از دل ضایع شدۀ زندانی

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

مرا دماغ ز بویت هنوز مشکین است

دهان من به حدیث لب تو شیرین است

به باغ می‌کشدم آرزوی دیدارت

چه جای برگ گل وارغوان و نسرین است

به وقت خنده نظر کرده‌ام به دندانت

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

تورا چیزی ورای حسن و آن هست

نپندارم نظیرت در جهان هست

از آن دادن نشان، کار زبان نیست

ولی در گفت و گویم تا زبان هست

نخواهم سر مگر بر آستانت

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

خرامان می‌رود آن سرو قامت

جهانی را از آن قامت قیامت

مؤذن گر ببیند قامتت را

فراموشش شود تکبیر و قامت

امام از شوق آن شکل و شمایل

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

روی زیبا چون تماشا را به گلزار آورد

شاخ گل را شرم بادا گر گلی بار آورد

گر صبا از زلف او بویی به سوی چین برد

مشک را در نافۀ آهو به ز نهار آورد

کار، بوی زلف او دارد که هنگام صبوح

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

جان را به جای زلفت جای دگر نباشد

زین منزل خوش او را عزم سفر نباشد

جانا دلم ربودی گویی خبر ندارم

در زلف خود طلب کن زانجا به در نباشد

رویی و صد لطافت چشمی و جمله آفت

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

برو ای زاهد مغرور و مده ما را پند

عاشقان را به خدا بخش ملامت تا چند

من دیوانه ز زنجیر نمی‌اندیشم

که کشیده‌ست مرا زلف مسلسل در بند

خسروان از پی نخجیر دوانند ولی

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

میان ما و شما بود پیش از آن پیوند

که جان علوی ما شد در این قفس در بند

بجز دهان لطیفت که با نسیم گل است

ندید دیده مردم گلاب‌دان از قند

لب خوشت که فدا باد آب حیوانش

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

بنامیزد چنانت آفریدند

که پنداری ز جانت آفریدند

نمی‌دانم ز جان خوشتر چه باشد

که تا گویم که زانت آفریدند

لبت کاب حیات از وی چکان است

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

اهل دل در هوس عشق تو سرگردانند

زاهدان شیوۀ این طایفه کمتر دانند

ذوق آموختنی نیست که آن وجدانی‌ست

عقلا جمله در این کار فرو می‌مانند

این چنین مست که ماییم ز خم‌خانه دوست

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

ز کوی دوست مرا ناگزیر خواهد بود

وگر گذر همه بر تیغ و تیر خواهد بود

از آب دیده من در میان منزل دوست

به هر طرف که روی آبگیر خواهد بود

ز بیم غیرت صاحب‌دلان در آن منزل

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

هر که او عاشق جمال بود

شاهدش خود گواه حال بود

گر بود پاکباز شاهد نیز

پاک و روشن‌تر از زلال بود

حال اگر برخلاف این باشد

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

آن را که حسن و شکل و شمایل چنین بود

چندان که ناز بیش کند نازنین بود

وقتی در آب و آینه می‌بین جمال خویش

کز روزگار حاصل عمرت همین بود

با خود نشین و همدم و هم‌راز خویش باش

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

هوس عمر عزیزم ز برای تو بود

بکشم جور جهانی چو رضای تو بود

در ازل جان مرا عشق تو هم صحبت بود

تا ابد در دل من مهر و وفای تو بود

جای افسر شود آن سر که به پای تو رسد

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

بر سر کوی تو سرها می‌رود

جان فدای روی زیبا می‌رود

نیست کویت منزل تر دامنان

هر که عیار است آنجا می‌رود

چون تو پا از خانه بیرون می‌نهی

[...]

۹ بیت
همام تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۷۱