گنجور

 
همام تبریزی

چون لبت از مصر کی خیزد نبات

کز نباتت می‌چکد آب حیات

دوستانت ز آب حیوان بی‌نصیب

تشنگان جان داده نزدیک فرات

صانع از روی تو شمعی برفروخت

دفع ظلمت را میان کاینات

پیش نقش رویت ایمان آورند

بت‌پرستان زمین سومنات

بود در خوبان نظر کردن حرام

حسنت آمد کرد محو سیئات

از کمند زلف جان‌آویز تو

جان ندارد هر که می‌جوید نجات

صبر فرمایی مرا در عاشقی

چون نمایم بر سر آتش ثبات

گر کند چشمت به درویشان نظر

مایه حسن تو را باشد زکات

زندگانی را ز سر گیرد همام

گر به خاکش بگذری بعد از وفات

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

ای به خور مشغول دایم چون نبات

چیست نزد تو خبر زین دایرات؟

خود چنین بر شد بلند از ذات خویش

خیره خیر این نیلگون بی‌در کلات؟

یا کسی دیگر مر او را بر کشید

[...]

حکیم نزاری

چون لبت مصرکی خیزد نبات

کز نباتت می چکد آبِ حیات

دوستانت ز آبِ حیوان بی نصیب

تشنگان جان داده نزدیکِ فرات

صانع از روی تو شمعی برفروخت

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

ای دهانت، چشمه آب حیات

شمع رویت آفتاب کاینات

تا دلم از شادی وصلت نماند

از کمند غم نمی یابم نجات

گریه را مپسند هر دم تا به کی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه