با آن که برشکستی چون زلف خویش ما را
گفتن ادب نباشد پیمانشکن نگارا
هستند پادشاهان پیش درت گدایان
بنگر چه قدر باشد درویش بینوا را
از چشم من نهانی ای آب زندگانی
وصلت مناسب آمد سیمرغ و کیمیا را
در چشم من فراقت نگذاشت روشنایی
ای آفتاب تابان دریاب دیدهها را
زان لب سلام ما را نشنیدهام جوابی
بیگانه میشماری یاران آشنا را
پیش رخ تو باید بر خاک سر نهادن
شرط است سجده بردن آیینه خدا را
چشم تو ریخت خونم شرم آمدم که گویم
از بهر نیم جانی با دوست ماجرا را
در زهد و پارسایی چندان عجب نباشد
سرمست چشم خود بین رندان پارسا را
سوی همام بنگر باری به چشم احسان
با بنده التفاتی رسم است پادشا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساساتش در مورد عشق و بیپناهیاش میپردازد. او از طرف معشوقش احساس برشکستگی و بیپناهی میکند و به کمتوجهی او نسبت به محبتهایش اشاره دارد. شاعر بر این نکته تأکید میکند که در نزد معشوق، حتی پادشاهان نیز خود را گدا احساس میکنند و در عین حال دلتنگیاش به خاطر جدایی از معشوق، زندگیاش را تیره و تار کرده است. او از معشوق میخواهد که به او توجه کند و در نهایت، به یادآوری اینکه در عشق، احترام و تسلیم به محبوب ضروری است، اشاره میکند. شاعر همچنین با استفاده از تصاویری شاعرانه، احساس درونی خود را به تصویر میکشد و به چشمان معشوق و تاثیر آن بر خود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: با اینکه تو مانند موهای خودت ما را به زحمت انداختی، اما شایسته نیست بگویی که ادب باید رعایت شود، ای پیمانشکن.
هوش مصنوعی: در برابر تو، پادشاهان و گدایان وجود دارند. به وضعیت درویش بیچاره نگاه کن و ببین که او در چه حدی است.
هوش مصنوعی: ای آب حیات، تو از دید من پنهانی هستی و پیوند بین تو و سیمرغ و کیمیا بسیار مناسب و لطیف است.
هوش مصنوعی: نگاه من به خاطر جدایی از تو تاریک شده است، ای خورشید درخشان، به چشمهایم توجه کن.
هوش مصنوعی: از آن لب که به ما سلام میکند، جوابی نشنیدهام و تو دوستان نزدیک را مانند غریبهها حساب میکنی.
هوش مصنوعی: برای نشان دادن احترام و ادب به تو، باید سر را بر خاک بگذارم؛ زیرا سجده کردن در برابر تو، به معنای سجده بر آیینهای است که خداوند در آن تجلی یافته است.
هوش مصنوعی: چشمهای تو باعث شدند که احساس درد و رنج کنم و من از این که بخواهم دربارهی این موضوع با دوستام صحبت کنم، شرمسار شدم.
هوش مصنوعی: در زهد و پارسایی شگفتی نیست وقتی که انسانهای بیدار و بصیر به زیباییهای خود نگاه میکنند و از آن سرمست میشوند.
هوش مصنوعی: به سوی همام نگاه کن و با نگاهی مهربانانه به من، که بندهات هستم، توجهی داشته باش، زیرا این یک رسم است برای پادشاهان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با آن که میرسانی، آن بادهٔ بقا را
بی تو نمیگوارد، این جام باده ما را
مطرب قدح رها کن، زین گونه نالهها کن
جانا یکی بها کن، آن جنس بیبها را
آن عشق سلسلت را، وان آفت دلت را
[...]
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
[...]
دانی چه مصلحت را بل غاغ شد بخارا
تا این ستیزه گاران بی دل کنند مارا
زین قوم در خراسان الاّ بلا نخیزد
شکلی کنید و دفعی بنشستن بلا را
گفتم از آن جماعت یاری به چنگم آید
[...]
آن شه به سوی میدان خوش می رود سوارا
یا رب، نگاه داری آن شهسوار ما را
غارت نمود زلفش بنیاد زهد و تقوی
تاراج کرد لعلش اسباب پادشا را
جولان کند سمندش چون سم او ببوسم
[...]
پیر ریاضت ما عشق تو بود، یارا
گر تو شکیب داری، طاقت نماند ما را
پنهان اگر چه داری چون من هزار مونس
من جز تو کس ندارم پنهان و آشکارا
روزی حکایت ما ناگه به گفتن آید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.