گنجور

 
۱
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۸۳
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

قصد به جان کرده ای ای دل محنت پرست

دیده نهادی به صبر ، دوست بدادی ز دست

بس که بسر برزدی دست به حسرت ولیک

سود ندارد دریغ ، صید چو از دام رست

سینه ی مجروح را وصل چو مرهم نهاد

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

چون بخواند حاسدم آتش پرست

چون مرا بیند چنین آتش بدست

ماهم اندر آتشیم از آب رز

گر خلیل اللّه در آتش نشست

گر بود بی آبرویان را مجال

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳

 

در حضور دوستان می پرست

این گواهی میدهم اندر الست

هرکه را دادند جام بی هُشی

مست و لایعقل شدو از خود برست

دل ز بدو فطرتم از دست رفت

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

یک نفس با همدمی از هردو عالم خوش ترست

کنج خلوت خانه ای از ملکت جم خوش ترست

صحبت نامحرمان ناخوش تر از جان کندن است

آه از محرم که او جان یارمحرم خوش ترست

گرچه ما تنها نشینانیم و تنهائی خوش است

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

جام تلخ از جان شیرین خوش ترست

جان رز در جام زرّین خوش ترست

خوش بود گل تا بود بی خار خوش

ارغوان بر برگ نسرین خوش ترست

عنبرو عودو عبیر ارچه خوش است

[...]

۱۱ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

عشق پیدا از نهان لایق‌ترست

زآن که تحقیق از گمان لایق‌ترست

زن بود با رنگ و بوی ای بُل هوس

مرد بی‌نام و نشان لایق‌ترست

عاقلان با عاقلان، دیوانه را

[...]

۶ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷

 

گوش بر آواز و چشمم بر درست

شور از آن شیرین‌زبانم در سرست

دلستان و دل‌ربای و دل‌فریب

جان فدای او که از جان خوش‌ترست

زلف شهرآشوب او تا شهره شد

[...]

۱۲ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

آن را که در فراق صبوری میسرست

عشقش همیشه بر هوس دل مقدر است

در عشق سوز باید و با سوز درد دل

آری هوس نه عشق بود کار دیگرست

عشق مجاز را ز حقیقت توان شناخت

[...]

۵ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹

 

چه عیش‌ها دگر اصحاب را کزین سفرست

مگر مرا که وجود از حیات بی‌خبر است

نه یار با من و نه دل زهی دو دیدهٔ سخت

که با چنین سر و کارم عزیمت سفرست

من از جهان و جگرگوشه‌ای و غایب از او

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

گرچه در روح صبا مطلق حیاتی دیگرست

در عرق‌چین نگارم رایحاتی دیگرست

گر نبات مصر مشهورست در عالم به ذوق

رسته بر گرد لبش شیرین نباتی دیگرست

سرو بستان را که چندین شرح و وصفش می‌کنند

[...]

۱۳ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

بر جمال دوست ما را وجد و حالی دیگرست

عاشقان را چشم باطن بر جمالی دیگرست

بی زبان و حرفشان باشد به جان با جان سخن

در میان این جماعت قیل و قالی دیگرست

روح را با روح راح عشق از مبدای کون

[...]

۱۳ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

مرا عشق جانانه‌ای دیگرست

مپندار بیگانه‌ای دیگرست

اگر مستی‌ای می‌کنم باک نیست

که این می ز خم‌خانه‌ای دیگرست

پیاپی دمادم به مستان عشق

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳

 

نور رخ تو صاف‌تر از چشمهٔ خورست

خاک در تو پاک‌تر از حوض کوثر است

در هیچ بوستان نبود چون قد تو سرو

ور هست در زمانه مگر سرو کشمرست

یا رب بهشت تازه بود همچو روی دوست

[...]

۱۰ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

یار ما را همچو روح الله دمی جان‌پرورست

گرد بر گرد لبش چون چشمهٔ خضر اخضر است

پستهٔ شور لبش خاصیتی دارد عجب

در ادای بوسه جان‌بخش است اگرچه دلبرست

سرو او بر می‌دهد شفتالو و سیب و انار

[...]

۱۱ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵

 

هر دل که ز مهر غرق نورست

با دوست همیشه در حضورست

از هستی خود چو گشت مستور

مستوری او همه ظهورست

دیرست که قالب محبت

[...]

۱۴ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶

 

مرا از روی خوبان ناگزیرست

نظر بر شاهدان چشمم منیرست

برو خاطر به یاری ده که دایم

دلِ صاحب نظر جایی اسیرست

مریدی کو جوانی در بر آورد

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

به دیدار توام چندان نیازست

که شرحش چون شبِ هجران درازست

دگر خوابم نمی گیرد که تا روز

همه شب چشمم از اندیشه بازست

نیازم در نمی گیرد همانا

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸

 

در کویِ خرابات کسی را که نیازست

هشیاری و مستیش همه عین نمازست

آن جا نپذیرند نماز و ورع و زهد

آنچ از تو پذیرند درین کوی نیازست

تا مستیِ رندانِ خرابات بدیدم

[...]

۱۱ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹

 

ز من مپرس که شب چند رفت و کی روزست

که را بود خبر از خود که در چنین سوزست

دو چشمِ مردم اگر خیره در جمال تو ماند

عجب مدار که خورشیدِ عالم افروزست

نشانِ ماه بود عید دیگران و مرا

[...]

۶ بیت
حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰

 

از ابتدا که لشکرِ ارواح برنشست

عقل از سپاهِ عشق هزیمت کنان بجست

اهلِ قیاس پس روِ عقلِ گریز پای

ما در بُلوک عشق فتادیم می به دست

در پوستینِ شیوۀ ما اوفتاده اند

[...]

۹ بیت
حکیم نزاری
 
 
۱
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۸۳
 
تعداد کل نتایج: ۱۶۴۲