گنجور

 
حکیم نزاری

عشق پیدا از نهان لایق‌ترست

زآن که تحقیق از گمان لایق‌ترست

زن بود با رنگ و بوی ای بُل هوس

مرد بی‌نام و نشان لایق‌ترست

عاقلان با عاقلان، دیوانه را

صحبت دیوانگان لایق‌ترست

پادشاهی کار هر بیچاره نیست

روستایی پاسبان لایق‌ترست

سر نمی‌مالیم در بالین یار

روی ما بر آستان لایق‌ترست

عاقلان دیوانه می‌خوانندمان

خود نزاری را چنان لایق‌ترست