چون بخواند حاسدم آتش پرست
چون مرا بیند چنین آتش بدست
ماهم اندر آتشیم از آب رز
گر خلیل اللّه در آتش نشست
گر بود بی آبرویان را مجال
از تعصّب در زنند آتش به مست
زاهد روبَه طبیعت را چه قدر
شیر با آن صولت از آتش بجست
چون نباشد دوزخی مست سخی
پس از آن آتش به این آتش بر است
ساقیا هین کز دم دی در دلم
گر نمی خون بود بی آتش ببست
نی چه میگویم که دور از روی او
زار میسوزم ز بس آتش که هست
دوش گفتی می لبم مجروح کرد
جان من یاقوت کی زأتش بخست
از نزاری رخ مپوش امشب که هست
بت پرست ، اخترپرست ، آتش پرست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وز بر خوشبوی نیلوفر نشست
چون گهِ رفتن فراز آمد، نَجَست
هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است
گرچه مردمصورت است آن هم خر است
ای شکم پر نعمت و جانت تهی
چون کنی بیداد؟ کایزد داور است
گر تو را جز بتپرستی کار نیست
[...]
بنده گر خوبست گر زشت آن تست
عاشق ار دانا و گر نادان تراست
ساقیا در جام من ریز آب رز
زان بضاعت ده که عشرت سود اوست
در جهان چون آب رز معلوم نیست
آتشی کز زلف ساقی دود است
عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزهٔ دردی به دست
سر به بازار قلندر برنهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
تا کی از تزویر باشم رهنمای
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.