به دیدار توام چندان نیازست
که شرحش چون شبِ هجران درازست
دگر خوابم نمی گیرد که تا روز
همه شب چشمم از اندیشه بازست
نیازم در نمی گیرد همانا
درِ امّید مشتاقان فرازست
تو می دانی و من اسرار معلوم
کسی دیگر نداند کاین چه رازست
وفا می کن که جانِ اهل معنی
فدایِ راهِ یارِ پاک بازست
بناز از کام رانی بر جوانی
که بر ماهت به خوبی جای نازست
مرا بر صبر تلقین می کند عقل
ولیکن عشق می گوید مجازست
برآید کارها بی سعی مخلوق
نیاز بی دلان با بی نیازست
ز مولا استعانت کن نزاری
که در هر حال مولا کارسازست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طرازی ظنّ برد کاو از طرازست
حجازی نیز گوید از حجازست
امید وصل تو کاری درازست
امید الحق نشیبی بیفرازست
طمع را بر تو دندان گرچه کندست
تمنا را زبان باری درازست
ره بیرون شد از عشقت ندانم
[...]
رهی خواهی شدن کان ره درازست
به بیبرگی مشو بیبرگ و سازست
بدو گفتند یک دم عمر بازست
سخن گفتن هنوزت با ایازست
مپیچ اندر سر زلفم، که گازست
ازو بگذر، که کار او درازست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.