گنجور

 
حکیم نزاری

آن را که در فراق صبوری میسرست

عشقش همیشه بر هوس دل مقدر است

در عشق سوز باید و با سوز درد دل

آری هوس نه عشق بود کار دیگرست

عشق مجاز را ز حقیقت توان شناخت

آواز نوحه‌گر نه چو فریاد مادرست

آه از دلی که جان گرامی به عشق داد

با جان رفته آتش سوداش در برست

می‌سوزد و هنوز همان عاشق است زار

می‌میرد و هنوز همان مهرپرورست